فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Sunday, April 30, 2006
دنیای فواحش , ( قسمت دوم ) :
قوانین اسلامی در مورد روسپی گری :

قوانین امروز از لحاظ محتوا تغییرات اساسی با زمان شاه ندارن . در قانون مجازات اسلامی مواردی هم به روابط نامشروع اختصاص داده شده . در باب اول قانون مجازات اسلامی ، زنا تعریف شده و اشکال مختلفی از اون رو مورد بحث قرار داده ولی هیچ تفکیکی درباره اینکه زنا به چه انگیزه و نیتی صورت گرفته و شامل روسپیان و یا سایر اشکال روابط نامشروع مثل لواط و ... نشده ! در صورتیکه به تعبیر عموم زنا عبارت از رابطه جنسی زن شوهر دار با مرد غریبه ست ولی در اینکه آیا زنان روسپی که بیشتر اونها یا وادار به خودفروشی میشن و یا بخاطر نیاز و مصالحی تن به این عمل میدن , قانون هیچ نکته ای رو ذکر نکرده !
در باب چهارم هم قوادی یا واسطه‌گری مطرح شده . قوادی به معنی مرد یا زنی هست که در ایجاد معاملات جنسی نقش داره مثل خانه دارها که شغلشون در اختیار قرار دادن زنان روسپی به مردان هست . مجازات قوادی برای مرد 75 ضربه شلاق و تبعید از محل اقامت به مدت 3 ماه تا یک سال و برای زن 75 ضربه شلاق تعیین شده . این در حالیه که اگر زنا ثابت بشه , زن یا مرد به مرگ یا سنگسار محکوم میشن ! که البته جالبه بدونین که از ابتدای حکومت اسلامی تا به امروز هیچ مردی به جرم زنا سنگسار نشده و فقط زنان رو سنگسار کردن . طبق شرع اسلام برای محرض شدن زنا نیاز به 4 نفر شاهد عادل و بالغ هست که باید در سر صحنه حضور داشته باشن و به دادگاه شهادت بدن ولی میبینیم که متاسفانه چین مواردی در ایران رعایت نمیشه و اغلب زنان قبل از رفتن به دادگاه و تعیین مجازات , توسط مردان به قتل میرسن !
بنابراین در قوانین بعد از انقلاب هم به طور مشخص عنوان فاحشه یا روسپی‌گری در قوانین مطرح نبوده ، یعنی عدم تمایز بین بی‌مبالاتی جنسی و روسپی‌گری وجود نداره . این قانون مثل بسیاری از قوانین به انگیزه و علت وقوع جرم توجه نمی‌کنه ، یعنی تفاوتی بین کسی که برای کسب معاش و تامین حداقل نیازهای اساسی خودش یا خانواده‌اش تن به رابطه نامشروع میده و کسی که فقط برای لذت جنسی این کار رو می‌کنه ، قائل نمی‌شه و این نقص اصلی قانون جزایی در مورد روسپی ها ست . سیاست افراط و تفریط در طول سالهای اخیر اساسن برخورد منطقی با این زنان رو دچار مشکل کرده . بعد از انقلاب و مخصوصن بعد از ویران کردن شهرنو و تصرف خانه های تیمی , روسپی‌گری جرم شناخته شد و کل سیستم قضایی هم بر اجرای قوانین مربوط به اون اصرار کردن . به همین دلیل روسپی‌گری هم مثل بسیاری از مشکلات اجتماعی دیگه بصورت زیر زمینی و پنهان در اومد تا مدتی و همین مساله موجب شد که اشکال پیچیده‌تری هم در مدیریت و هم در سازمان اداره اون بوجود بیاد . روسپی‌گری از قالب فردی خارج شد و در قالب گروهی یا باندها ساماندهی شد . بجز اینها پیوند روسپی‌گری هم با سایر مشکلات اجتماعی مثل فقر و بیکاری و اعتیاد , زنجیره پیچیده‌تری پیدا کرد و به حدی رسید که اون پدیده روسپی‌گری ای که قبل از انقلاب وجود داشت و هدفدار و قانونمند و سالم و کنترل شده بود , با چیزی که امروز می‌بینیم خیلی خیلی فرق کرده و شناخت و برخورد با اون هم به شدت پیچیده و گاه غیر ممکن شده !

براساس مطالعات موجود , الگوهای روسپی‌گری رو در چند شکل کلی می‌شه توضیح داد :

- دختران جوانی که جذب گروه‌هایی می‌شن که خانه‌های امنی رو برای روسپیان تدارک می‌بینن و به شدت زنان و دختران جوان رو تحت حمایت خودشون قرار میدن از نظر خورد و خوراک و پوشاک و مسکن و مراقبت از تهدید های اجتماعی و اغلب برای نیروی انتظامی دسترسی به اونها دشوار و غیر ممکنه و به شکل پیچیده‌ای فعالیت می‌کنن . در بعضی از این اماکن که اخیرن توسط نیروی انتظامی اشغال شده , تکنولوژی های پیشرفته ای برای حفاظت از اعضای گروه کشف شده مثل دوربین های مدار بسته و دسترسی به اینترنت و موبایل و بی سیم و خبر چین و استودیوی ضبط فیلم و اتاق بهداشتی و حتا پزشک متخصص زنان و زایمان و بخش کورتاژ !!! این گروهها بیشتر از طریق تماس تلفنی با مشتری‌ها رابطه دارن . تا زمانیکه دختر و زن از جذابیت لازم برخوردارن در این خانه‌ها تحت حمایت قرار میگیرن ولی به مجرد ایجاد بیماری های جنسی خطرناک یا نقص در اعضای تناسلی و اعتیاد شدید , از این گروها و خانه‌ها بیرون انداخته میشن و در این مرحله این زنان به صورت فردی یا دو نفره کار میکنن و مشکلات تازه آغاز میشه چون در این مرحله این زنان تهدید پذیرتر می‌شن . یعنی هم سریع‌تر از طریق نیروی انتظامی بازداشت می‌شن و هم توسط گروهای دیگه مورد سوء استفاده و تهدید و آزار قرار می‌گیرن . تعداد زیادی از کسانی که توسط نیروی انتظامی دستگیر می‌شن , از این گروه هستن که خوشبختانه یا بدبختانه بعد از ایجاد یک پرونده سوری و اغلب با دریافت رشوه مالی یا سوء استفاده جنسی ماموران , آزاد میشن و دوباره به اجتماع باز میگردن چون مشکل اینجاست که هیچ مکان و جایی برای نگهداری و مراقبت از این زنان در اختیار هیچ نهاد و سازمانی وجود نداره و دستگیری این افراد باری سنگین بر دوش دولت میذاره . از طرفی هزینه دادرسی و از طرفی نبود زندان برای نگهداری این زنان به وخیم شدن اوضاع کمک میکنه چون بیشتر از 90% اونها ناخواسته به فحشا افتادن و در واقع جرمی مرتکب نشدن چون عمدی در کار نبوده و قانون هم در اثبات جرم عمدی اونها عاجزه !
- در مرحله دوم بعد از این که زنان نهایت جذابیتشون رو هم از دست دادن و یا بعلت بیماری قادر به خودفروشی نشدن , سعی می‌کنن از روش های دیگه ای که باز هم جرم محسوب میشن امرار معاش کنن مثل واسطه‌گری و جذب دختران و زنان سرگردان در سطح شهر و انتقال و معرفی و حتا فروش اونها به خانه های فساد یا توزیع مواد مخدر .
نقش اعتیاد و بیماری در روسپیگری :

زنان روسپی از قدیم برای فرار از فشارهای روحی و روانی و حتی درمان بعضی بیماری‌های و مخصوصن تسکین دردهای ناشی از مقاربت های افراطی , از مواد مخدر استفاده می‌کردن . امروز این استفاده از مواد به صورت شایع‌تر وجود داره چون در مقایسه با درآمد روسپی ها مواد نسبتن ارزون تر از دارو خریداری میشه و در عین حال به عنوان منبع درآمد جنبی برای فروش , مورد نظر هستن . از طرفی بیشتر این زنان بعلت رنج بردن از افسردگی و سرخوردگی های اجتماعی , بیشتر رو میارن به مواد مخدر سنتی مثل حشیش و تریاک تا التیام روح زخم خورده شون باشه و متاسفانه همین باعث اعتیاد اونها در دراز مدت میشه !

در مورد بیماریهای عفونی و مقاربتی , اگرچه امروزه وضع این زنان به نسبت دوران قبل از انقلاب خیلی بهتر شده و هم سطح آگاهیها بالاتر رفته و هم دسترسی به وسائل پیشگیری مثل کاندوم افزایش پیدا کرده , اما با همه اینها میبینیم هنوز هم در بین این زنان و مخصوصن زنان متعلق به طبقات پایین اجتماع که در مناطق فقیر نشین و یا مشتریان طبقه محروم در تماس هستن , این بیماریها دیده میشه . در بیشتر اوقات زنان روسپی بعد از مقاربت های بیشمار کم کم آگاه میشن که ممکنه دچار چه بیماریهایی بشن و در صدد پیشگیری بر میان که متاسفانه بیشترشون در همون مدت بی اطلاعی آلوده شدن ! در گذشته و قبل از انقلاب بیماریهای مقاربتی شامل سوزاک 85% و سیفلیس 10% و باقی عفونت های دستگاه ادراری و هپاتیت بودن . اما در دوره بعد از انقلاب این بیماریها تغییر کردن و سوزاک و سیفلیس به پایین ترین حد رسید و بیماریهای نوظهوری مثل ایدز و هپاتیت به بالاترین حد رسیدن و امروزه ایدز در درجه اول بیماریهای عفونی بین این زنان شایع شده که بیشتر این زنان بعد از دچار شدن به اون به فاصله کوتاهی از دنیا میرن .
یکی از مشکلات مهم در سر راه زنان روسپی , معالجه اونها ست که ریشه در قانون داره . در گذشته دسترسی این زنان به درمان راحت ‌تر صورت می‌گرفت چون فرد دغدغه مجازات نداشت و محکوم نمیشد و حتا دائمن توسط گروه‌های بهداشتی – درمانی مورد معاینه قرار می‌گرفتن و کارت سلامت دریافت میکردن . ولی امروزه به دلیل جرم‌ بودن روسپی‌گری و بالا بودن هزینه خدمات درمانی برای این زنان که از حمایت های دولتی مثل بیمه هم برخوردار نیستن , باعث افزایش خطر هم برای اونها و هم برای جامعه شده !

شرایط اقتصادی جامعه و روسپیگری :

وخیم‌ترین و منفی‌ترین جنبه روسپی‌گری در شرایط موجود ، جنبه اقتصادی قضیه ست که باعث رواج بیش از حد این پدیده در جامعه شده ! کلن در تمام جوامع روسپی‌گری با انگیزه کسب درآمد صورت می‌گیره و فقط در دورانهای باستان بود که روسپیگری جنبه مذهبی داشت . در قبل از انقلاب فقط زنانی در شرایط فقر شدید به روسپی‌گری روی می‌آوردن ، بنابراین جامعه روسپیان جامعه بسیار فقیری بود . اما بعد از انقلاب و مخصوصن این اواخر با جابجایی اقشار مختلف و طبقات اجتماعی در سطوح پایین و بالا روسپیگری از طبقه فقیر به طبقه متوسط کشیده شده . به عبارت دیگه دلیل اقتصادی روسپی‌گری در شرایط فعلی , فقط محدود به دختران یا زنانی نیست که برای کسب نیازهای اولیه خودشون یا خانواده ‌ناچار به کسب درآمد شدن بلکه بیشتر این گروهها برای سریع‌ تر دسترسی پیداکردن به یک زندگی بهتر و با ثبات دست به این کار می‌زنن و وحشتناکترین بخش قضیه ورود زنان شوهر دار به جامعه روسپیان در بعد از انقلاب بوده که عمق فاجعه رو بالا برده . همینطور بخش قابل ملاحظه‌ای از دختران و زنانی که برای اشتغال به روسپی‌گری به کشورهای عربی خلیج فارس رفتن , جزو این دسته هستن که دختری برای تامین جهاز خودش یا رسیدن به ماشین و موبایل و خونه , در ازای چند شب خودفروشی , پول همه اینها رو فراهم میکنه و با جیبی پر از پول راهی کشورش میشه . گرچه اغلب این تجربیات ناکام و منفی بود و این زنان و دختران در کشورهای عربی بصورت برده جنسی مورد استفاده قرار میگرفتن ، اما به هر حال عده ای هم بودن که از اقبال خوبی برخوردار شدن به اهدافشون رسیدن !

- سن روسپیگری :

سن روسپی‌گری در مقایسه با گذشته به شدت پایین اومده و شواهد و تحقیقات صورت ‌گرفته هم این رو تایید می‌کند ! در قانون نانوشته روسپی‌گری جذابیت یک اصله و در واقع سن خاتمه جذابیت هم پایین اومده در ایران . روسپی ها دوره بسیار محدودی رو میتونن با راندمان بسیار بالایی کار کنن ! اما بعد از مدتی بر اثر فشارهای روانی و جسمی , زنان جذابیتشون رو از دست میدن و کم کم از تعداد مشتریانشون کم میشه . ولی در ایران شاهدیم که سن و سال چندان تعیین کننده نیست ! دختران معمولن از سن 8 سالگی فعالیتشون رو شروع میکنن ولی در کل سن 10 سالگی به بالا بیشترین تمرکز رو داره و زنان حتا تا سن 45 سالگی هم به این شغل اشتغال دارن . در صورتیکه روسپیگری در قبل از انقلاب بیشتر بین دختران 15 یا 18 سال به بالا رواج داشت و زنان 25 تا 35 ساله و از این سنین بالاتر به ندرت پیدا میشد و اغلب از کار افتاده بودن .

نتیجه گیری اخلاقی :

در جامعه ایران برخورد با معضلات اجتماعی در طول این 27 سال همیشه خشونت آمیز و برخوردی و سلیقه ای بوده و هرگز جنبه سازادگی نداشته . اگر مساله حجاب قرار بود اصلاح بشه , با زور و فشار و شعارهایی مثل یا روسری یا تو سری اعمال شد و در مورد روسپیگری هم اقدامات به همین اندازه خشن و تند بوده . در شهرستانها این فشارها بصورت سنتی بود و قانون عملن هیچ مداخله ای نداشت و گاه عده ای دور هم جمع میشدن و انجمنی تشکیل میدادن و این زنان رو ربوده و سر میبریدن و گاه اگر چنین اتفاقاتی در خانواده رخ میداد , مردان خانواده اقدام به پاک کردن صورت مساله با سر بریدن و خفه کردن میکردن و هیچ قانونی هم از این زنان اغلب فریب خورده حماتی نمیکرد و مجازاتی هنوز هم در بین نبود و نیست . از همه تاسف آور تر اینه که این زنان بعلت طرد شدن از خانواده , حتا بیشترشون هویت هم ندارن و در صورت به قتل رسیدن هیچکس پیگیر پرونده اونها و مجازات قاتلشون بر نمیاد ! حتا افراطیونی هم در دولت وجود داشتن که در نهایت بی شرمی در این مورد اظهار نظر کردن مثل اون خانم نماینده ( عشرت شایق ) پست فطرت فاحشه که گفت با اعدام چند روسپی می‌شود مساله را حل کرد !!!!! یا کسانی که از نیروی انتظامی انتظار دارن این رنان رو جمع کنه و فقط انتظار دارن صورت مساله پاک بشه ولی از حل مساله عاجزن !!!!!
اما از همه این حرفها گذشته , نقشی که روسپی ها در سلامت اجتماع بازی میکنن بیش از همه اینهاست . شاید این دیدگاه خودخواهانه باشه اما کاملن منطقیه ! در جوامعی که زنان روسپی حضور نداشتن در طول تاریخ , فجایع جنسی و جرائم جنسی به شدت بالا رفته و امنیت زنان شوهر دار و دختران به شدت به خطر افتاده . این به اون معناست که حضور این زنان باعث تعدیل نیازهای جنسی مردان مجرد و جوانان مجرد در جامعه میشه و با ارضا شدن این قشر , امنیت خانواده ها بالا میره . چون همیشه در تمام جوامع عده ای هستن که امکان رابطه با جنس مخالف رو ندارن و امروزه هم این معضل به شکل مهمی شیوع پیدا کرده مثل بالا رفتن سن ازدواج که در گذشته زیر 25 سال بوده و امروزه به بالای 30 سال رسیده و همین عامل باعث گسترش خطر نا امنی در جامعه میشه . تصور کنین اگر روزی تمام فاحشه های تهران رو جمع کنن , مشتریان این زنان چطور به جون زنان و دختران می افتن و چه فجایعی که رخ نمیده ! همین حالا با این همه زن خودفروش در جامعه , آمار وحشتناکی از تجاوز به زنان شوهر دار و دختران و آزار و اذیت و مزاحمت برای اونها به گوش میرسه وای به اینکه این زنان نباشن ! به همین دلیل هم هست که همیشه شاهد هستیم در جوامع بسته و سنتی و شدیدن مذهبی , فجایع جنسی بسیار بیشتر دیده میشه تا جوامع باز و آزاد ... این نظریه نه دفاع از عمل این زنان و نه دفاع از بودن این زنانه , ولی آیا میشه از واقعیت فرار کرد یا انکارش کرد ؟؟؟؟



........................................................................................

Saturday, April 29, 2006

دنیای فواحش , ( قسمت یکم ) :

توجه !! منظور از این نوشته بخشی از زنان شریف ایرانی هستن که به شغل خودفروشی تن دادن برای سربلندی و دست دراز نکردن جلوی مردان و رژیمی که اونها رو به این وادی کشونده و نه زنان بدکاره چادری و مسلمان و حزب اللهی های معلوم الحال . پیشاپیش فحش ها به حساب محمد بانی اسلام , علی , حسن و حسین و فاطمه زهرا و باقی امامان و مخصوصن امام خمینی جاکش و خامنه ای و احمدی نژاد و خوار – مادر فحش دهنده با هر اسم مستعاری , ارسال میشه .

تاریخچه :
تاریخ بشریت رو از ابتدا که ورق بزنید در جای جای اون نقش زنان خودفروش رو میتونید پیدا کنید . حتا در جوامع باستانی ایران زنان و دخترانی بودن که با میل شخصی خودشون رو وقف الهه ها میکردن و در معابد به خودفروشی میپرداختن و دارای حق و حقوقی بودن . گاه این زنان نقشی اساسی در تاریخ ایفا کردن و بهتره بگم در بیشتر موارد نقش پاکسازی و ایجاد سلامت اخلاق رو در جامعه بازی کردن . شاید به تصور عده ای مذهبی مآب دو آتشه دیوانه , زنان خودفروش و فواحش برای سلامت اخلاق جامعه خطرناک باشن و هزار و یک ایراد از اونها بگیرن , اما وقتی از نقطه نظر اجتماعی به شغل اونها و نقش مهمشون در جامعه نگاه میکنیم متوجه میشیم که این زنان نقش بسیار مهمی رو در سلامت اخلاق و روان جامعه بازی کردن و نبود اونها همیشه یک معضل وخیم بوده در هر اجتماعی که باعث نا امن شدن کانون خانواده ها شده , بر عکس تصور عده ای که فکر میکنن وجود این زنان برای اجتماع آفت هست و باید اونها رو از روی زمین محو کرد و همه رو سنگسار کرد و کشت ! این حقیقت چه در جوامع شدیدن مذهبی و سنتی مثل ایران و چه در جوامع غیر مذهبی ثابت شده و حقیقتی انکار ناپذیره که نشون میده زنان ویژه بعنوان بخشی از بایدهای هر اجتماعی باید حضور داشته باشن تا جامعه دچار انحرافات اخلاقی نشه و خوبه این نکته رو هم بگم که در همه جوامع بشری در طول تاریخ زنان خودفروش همیشه حضور داشتن و حضور اونها در درجه اول به علت وجود مردان هوسباز بوده و در درجه دوم نیاز جامعه که در ادامه بطور مفصل توضیح میدم !

سابقه فاحشگی در ایران معاصر :
شاید اولین زنان خودفروشی که بصورت علنی و در اجتماعی کوچک دور هم جمع شدن و به شغل خودفروشی رو آوردن برای تامین معاش , زنان دربار شاهی بودن که بعد از انتقراض سلسله منفور قاجاریه اتفاق افتاد . زنان حرمسرای شاهی که از دربار رانده شدن و در واقع آزادشون کردن , به سمت دروازه قزوین تهران حرکت کردن و در اونجا بسط نشستن و این سرآغازی بود برای پرداختن اونها به این شغل و فاحشگی از اون زمان بصورت علنی در اومد و در واقع اینها اولین بانیان شهرنو بودن . هنوز هم بعضی از پیرمردان و پیرزنان مسن از دروازه قزوین به بد نامی یاد میکنن ! اما شاید جالب باشه براتون که بدونید شهرنو یی که اینقدر در موردش صحبت میشه کجای تهران قرار داشته و امروزه مکان اون کجاست و اوضاع روسپی گری در تهران به چه صورت بوده ! پنج منطقه ای که روسپی ها در اونها فعالیت می‌کردن به شرح زیر بودن :

1- قلعه شهرنو .2- خیابانهای عمومی و جاهایی که روسپیان می‌ایستادند که محل ثابتی نداشت !3- خانه های بیرون شهرنو .4- تفریحگاههای شبانه .5- دیسکوها و گودهای جنوب شهر.
- قلعه شهرنو در جنوب غربی تهران در نزدیکی بیمارستان فارابی قرار داشت و منطقه‌ای بوده به وسعت 135 هزار مترمربع که دور اون رو دیوار کشی کرده بودن و عده زیادی زن و مرد در اونجا فعالیت میکردن و جالب این بود که کاملن هم پذیرفته شده بودن و زیر نظر کلانتری منطقه کار میکردن . این قلعه سازمان خاصی داشت با روابط بسیار پیچیده که اقدام به جمع آوری زنان و دخترانی میکرد که یا از منزل فرار کرده بودن یا پناهی نداشتن یا از روستاها به شهرها اومده بودن و وضع مناسبی نداشتن و یا اغفال شده بودن و حامله بودن . همینطور از فعالیت های دیگه این مرکز خرید و فروش زنان و دختران زیبا بین خانه دارها بود که گاه بر سر این معاملات زد و خوردهایی هم پیش میاومد و کلانتری مجبور به مداخله میشد . در واقع به عبارت درست تر شهرنو همون نقشی رو ایفا میکرد که قرار بود خانه های عفاف هم در حکومت اسلامی بازی کنه و مکانی بود امن برای فعالیت قانونی زنان خودفروش که هم از رواج غیر قابل کنترل جامعه جلوگیری میکرد و هم بیماریهای جنسی رو پراکنده نمیکرد و باعث سلامت جامعه میشد ! زنانی که در این مرکز به خودفروشی اشتغال داشتن همگی دارای کارت شناسایی بودن و ماهانه از طرف پزشکان شهربانی مورد معاینه قرار میگرفتن و کارت سلامت دریافت میکردن و اگر موردی از بیماری که اغلب سوزاک بود بین اونها دیده میشه مجانی مداوا میشدن . امروزه این مکان تبدیل شده به فرهنگسرای ورزش واقع در پارک رازی . کاباره شکوفه نو و سینما شکوفه هم درست در همین مکان قرار داشتن که همگی خراب شدن و بجای اونها پارک درست کردن .

- در سطح خیابانها هم زنان خودفروش با لباس‌های تن نما و جلف در کنار معابر عمومی یاپاتوق های خاص خودشون می‌ایستادن و منتظر می‌شدن تا از طریق اتومبیل‌هایی که رفت و آمد می‌کردند پذیرفته بشن و یا رهگذران ازشون دعوت کنن . اوج فعالیت این گروه از غروب آفتاب به بعد شروع میشد و عده کمی صبحها فعالیت میکردن . این گروه هم عرف خاص خودشون رو داشتن و مناطقی خاص از شهر رو بعنوان محل کسب و کار در نظر گرفته بودن و هر از گاهی هم بر سر تملک مکان بینشون درگیری پیش می اومد . یکی از معروف ترین این مکانها چهارراه نادری و محلی در نزدیکی کافه نادری بود که پاتوق اصلی زنان خودفروش بود . امروزه هم ما محل های خاصی رو داریم که در تملک این زنان قرار داره . مثل بازاچه و پاساژ ونک , ضلع جنوب شرقی میدان ونک , اطراف میدان رسالت , میدان صادقیه و چهار راه پهلوی و پارک دانشجو و خیلی از جاهای دیگه ! اگه زنی خارج از عرف در این مکانها بایسته و قصد کاسبی کردن داشته باشه با برخورد شدیدی از طرف این زنان که دیده نمیشن اما حضور دارن روبرو میشه !!!!

- علاوه بر منطقه شهرنو , خانه‌هایی در مناطق مختلف وجود داشته که شناخته شده بودن و بیشتر در مناطق بالای شهر قرار داشتند و بعضی ها خیلی مجلل بودن . این مکانها اغلب برای بازاریان و افراد صاحب نام و جوانانی از خانواده ه ای پولدار مورد استفاده قرار میگرفت . چون شهرنو و فواحش خیابانی به علت قرار گرفتن در مناطق عمومی باعث جلب توجه میشدن ولی در این خانه ها آبروی افراد حفظ میشد . اغلب این مکانها در اطراف خیابان پهلوی و مخصوصن بالاتر از میدان ونک تا تجریش قرار داشتن . از فعالیت های دیگه این خانه ها ایجاد مکانی برای استعمال مواد مخدر بود که به اصطلاح شیره کش خونه هم بهشون گفته میشد . دختران و زنان زیبا رو گلچین میکردن و با قیمت های بالایی در این خانه ها خرید و فروش میکردن که اغلب بعضی هاشون اسم و رسم دار میشدن و مشتریان زیادی رو جلب میکردن .
- بجز اینها تفرجگاهها و بارهای شبانه و دیسکو ها و دانسینگ ها هم بودن که زنانی به عنوان رقاصه یا پیشخدمت برای کسب درآمد در اونها مشغول به کار میشدن . بعضی از خواننده های معروف زن اون زمان از خودفروشی به خوانندگی رسیدن ! بعضی از این مکانها هنوز هم هست و تبدیل به فروشگاهها یا رستوران شده . مثل کبابی شاطر عباس نبش خیابان فرشته و پهلوی که بار معروفی بود اون زمان .

- گودهایی هم در منطقه جنوب غربی میدان شوش بود که بیشتر اختصاص داشت به کسانی که با هزینه کمتری می‌خواستند چنین خدماتی بگیرن . در واقع هر چقدر به سمت جنوب شهر پیش میرفتی این خدمات ارزون تر و بی کیفیت تر میشد و به همون نسبت هم مشتریان بی کلاس تر میشدن . به همین دلیل شیوع بیماری‌های آمیزشی و عفونی هم بسیار بالا بود در این مناطف و کلن منطقه مورد پسند کارگر و عمله جماعت بود . امروزه هم کمترین قیمت رو زنان و دخترانی دارن که در نواحی جنوبی شهر اقدام به خودفروشی میکنن . لباسهای مندرس و ظاهرشون کاملن مشخصه از چه طبقه ای هستن و چه مشتریانی رو جلب میکنن .

کلن در اون زمان روسپی ها به دو گروه کلی تقسیم میشدن . دسته ای که بطور دائم و شبانه روزی به این کار میپرداختن که اغلب ساکن شهرنو و خانه های تیمی بودن و دسته دوم زنان روسپی مستقل بودن که بسته به نیاز مالی و یا موقعیت و شناخت افراد اقدام به خودفروشی میکردن . این رویه هنوز هم خفظ شده و امروزه زنانی که در خانه های خصوصی و تیمی به کار میپردازن , بصورت دائمی کار میکنن و زنانی که در کوچه و خیابانها در انتظار مشتری هستن یا زنانی که با دادن شماره موبایل با وقت تعیین شده به سر قرار میرن , بسته به نیازشون کار میکنن .

پیامدهای حذف شهرنو :
وقتی در سال 58 گروهی به شهرنو حمله کردن , این عمل از سوی آیت الله طالقانی مورد انتقاد شدید قرار گرفت. معتقد بود اینها بخشی از قربانیان سیاست‌های اقتصادی – اجتماعی رژیم قبلی هستن و تهدید کردن اونها و حذف فیزیکی‌شون رو درست نمی‌دونست و بارها اعلام کرد که این زنان حقوقی دارن که باید در نظر گرفته بشه در حکومت اسلامی . متاسفانه این مخالفت ها راه به جایی نبرد و عده ای از زنان خودفروش در همون زمان کشته یا اعدام شدن و باقی هم بعد از شلاق زدن رها شدن و سرنوشت بیشتر اونها نامعلومه . تعداد خیلی کمی از اونها امروزه به همون شغل سابق میپردازن و به اصطلاح خودشون خانه دار شدن . یکی از اونها که برای رژیم فعالیت میکنه در خیابان رعفرانیه تهران آپارتمان 4 طبقه ای رو به این کار اختصاص داده که مشتریان اون تمامن از اعضای سپاه هستن و حتا وقتی از طرف خامنه ای در زمان طرح خانه های عفاف دستور صادر شد که در مورد این زنان تحقیق مخفیانه ای انجام بدن و بهش گزارش بدن , از این مکان گزارش تهیه شده بود . مسعود ده نمکی هم یکی از کسانی بود که به این مکان راه پیدا کرد و قسمتی از فیلم فقر و فحشا با مصاحبه بعضی از دختران ساکن در این مکان صورت گرفته !

قوانین جزایی در مورد روسپی ها چه مجازات هایی رو وضع کرده :

قوانین قبل و بعد از انقلاب اساسشون تنها بر روی مجازات روسپی ها بوده و هست و هیچ پیش‌بینی و تمهیدی برای تجدید حیات و بازسازی وجدان و روحیات و شخصیت زن روسپی و حتا بازگردادندش به اجتماع در نظر گرفته نشده . با بازداشت زن روسپی و مجازات کردنش که در بیشتر موارد شلاق و حبس هست ، بعلت تحقیر و خرد شدن شخصیت , راه اصلاحش بسته می‌شه و همین سر آغازی برای سقوط تا بینهایته . قبل از انقلاب با اینکه روسپی‌گری و مدیریت فاحشه خانه ها جرم شناخته می‌شد ولی شهرنو مکانی بود با روابط شخصی خاص با دربار و کمتر هم مورد تهدید قرار می‌گرفت . البته قبل از انقلاب هم زنانی که در معابر عمومی می ‌ایستادند به نیت خودفروشی , بازداشت می‌شدن ولی بازداشت و مجازات اونها در دستور کار نیروهای پلیس نبود مگر به دلیل وقوع جرم‌ هایی مثل خرید و فروش مواد مخدر و درگیری با مردان و زنان و ضرب و شتم و یا قتل .
در کل تحقیقاتی که در بین زنان خودفروش صورت گرفته نشون از این میده که دلیل وادار شدن 95% از اونها به خودفروشی فقر بوده و باقی اتفاقات ناخواسته مثل فرار از منزل یا بارداری ناخواسته یا فرار از منزل شوهر و یا اعفال شدن توسط دیگران و حتا ربوده شدن و ترس از بی آبرویی . زنان خودفروش در قبل از انقلاب درآمد قابل توجهی نداشتن و بخش عمده‌ای از درآمد اونها در اختیار مدیران خانه یا فاحشه‌ خانه ها قرار می‌گرفت جز در موارد استثنایی که زنان بسیار جوان در خانه‌های امن و مناطق شمالی شهر بودن و به نسبت مشتری های پولداری که داشتن وضع بهتری داشتن و یا زنانی که به تنهایی کار میکردن و بقیه اغلب سرانجام خوبی نداشتن و معمولن در فقر و بیماری و اعتیاد , در سنین جوانی فوت می‌کردن . امروزه هم بیشتر این زنان با تمام تلاشی که میکنن تنها میتونن درآمدی در حد تامین نیازهای روزمره خودشون رو تامین کنن . بیشتر درآمد اونها صرف دوا و دکتر و رسیدگی به وضع ظاهری و تامین مسکن و خورد و خوراک و حتا باج دادن به دلال ها و گاه خرج مواد مخدر میشه .

ادامه دارد ...



........................................................................................

Friday, April 28, 2006

از هر دری سخنی , ( 4 ) :

میگن شب جمعه ست و ارواح هم آزادن پس ما آدم ها دیگه از هفت دولت آزادیم و جای خود داریم ... پس بریم ببینم تو دنیا چه خبره :

- طرح حجاب درمانی که از اول اردیبهشت ماه اجرا شده وارد چندمین روز خودش میشه ولی طبق اخبار و شواهد این طرح هنوز نتونسته حتا محض نمونه یک صدم درصد باعث سفت شدن شُل حجابان بشه !!! فکر میکنم باید منتظر روی دوم سکه باشیم و ببینیم اینبار حکومت آیا میخواد برگرده به تکنیک یا روسری یا تو سری ؟؟؟؟ جالبتر از همه اینکه رئیس نیروی افتضاحی " انتظامی " اعلام کرده که این نیرو هیچ نقشی در این طرح ایفا نمیکنه اما عجیب اینجاست که ماشین ها و افراد و پرسنل این طرح همشون پلاک و آرم و لباس های نیروی انتظامی رو دارن یا شاید چشم ما اشتباه میبینه ؟

- میگن , البته میگن ... و ما هم به این گفتن ها عادت داریم و گوشمون پره که , سرور خوش تیپان زمین و آسمان , احمدی نژآد ضایع گفتن که زنان و دختران رو به استادیوم ها راه بدین ! البته مردم هم خرن و نمیفهمن که دم خروس رو باید دید یا قسم حضرت عباس رو ؟ از یک طرف با توپ و تشر دارن حجاب زنها رو سفت میکنن و از طرفی هم زنها رو درسته هول میدن تو دهن شیر . در این بین سخنان " گُه هر " بار آیت الله تمساح یزدی جالب بوده که شدیدن این عمل رو نفی کرده و کم مونده بود فتوا هم صادر کنه ! این جناب شیخ احمدک ما مرید چشم و گوش بسته همین جناب تمساح خان یزدی هستن و اگه بگه با مغز برو توی مستراح , درنگ نمیکنه چطور که طبق فتوای این جانور اعلام کرده که امام تایمری یا همون مرد نامرئی و امام زمان از چاه جمکران ظهور میکنن و حالا قضیه چی بوده که مرید روی حرف استاد حرف زده ؟؟؟
قابل توجه خوش باوران وبلاگستان و مثلن برترین وبلاگنویس ها (!) مثل پرستو و خورشید خانم ساده لوح .. گاهی آدم تصور میکنه بعضی ها یا مغز آخوند خوردن یا اینکه توی باغ نیستن !!!!

- شمارش معکوس صدور قطعنامه و عکس العمل جامعه بین الملل بر ضد ایران شروع شده و تا ساعتهای آینده مشخص میشه که اینبار سُنبه چقدر پر زوره و آغایان آیات عظمی و سیاست مداران شهیر (!) ایرانی متوجه میشن که سیاست بین الملل و جامعه متحد بین الملل بچه بازی نیست و به هارت و پورت و عر و گوز کردن مشتی تروریست روانی و جانی در پشت تریبون های داخلی وقعی نمیذاره و چنان دسته بیلهای آخته ای رو برای اینها کنار گذاشته که خودشون هم نفهمن از کجا بهشون تنقیه شد ...
قابل توجه رهبر حکومت شاهنشیخی آیت الله خامنه ای که دیروز شکر پرانی کردن و گفتن ما منافع آمریکا رو در جهان به خطر می اندازیم . خمینی هم با همه خریت و گنده گوزی هاش این موضوع رو میدونست که انگشت تو ماتحت آمریکا کردن مساویه با اره در ماتحت خودش فرو رفتن که نه راه پس داره و نه راه پیش !!!!!

- به سلامتی مبلغ 5 میلیون دلار اولیه به شبکه VOA بخش فارسی صدای آمریکا پرداخت شد و از ماه آینده جناب آقای بهارلو , دامن اضافه تو , هر شب برنامه میزگردی با شما رو اجرا خواهند کرد و خشتک آخوندها رو به اهتزاز در خواهند آورد ... بیخود نبوده که حکومت اعلام کرده داشتن آنتن ماهواره 5 میلیون تومان جریمه نقدی داره !!!!!! راستی من یک سوال دارم و اونم اینه که اگه در رو باز نکنیم چطوری میخوان وارد منزل بشن ؟ شاید کسی خونه نباشه ؟!؟

- نمیدونم حکایت اینکه ما ایرانیها سالهامون رو بنام حیوانات نامگذاری میکنیم چیه ؟ من یادمه زمان دانشجویی رفته بودم یکی از آموزشگاههای زبان آموزش زبان آلمانی بدم . توی این کلاس نصف دانشجوها متولد سال خوک بودن و رو همین حساب بقول یکی از دوستان توی خوکدونی کار میکردم !!!! حالا امسال هم سال سگه و خبرهای سگی هم یکی بعد از دیگری به بیرون نشت میکنه !!! همین مردک پارانوئیدی , سردار حلبی " طلایی " اعلام کردن که شهروندان حق ندارن سگ ها یا حیوانات دست آموزشون رو از منازل بیرون ببرن !!!! در همین راستا (!) سازمان محیط زیست طی اعتراض شدیدی عنوان کردن که این دستور بر خلاف حقوق حیوانات هست و باید لغو بشه !!!!!!
حالا یکی نیست بهش بگه که آخه دیوانه , اینها حقوق آدمیزاد رو رعایت نمیکنن و با آدمها مثل حیوانات رفتار میکنن , اونوقت انتظار داری که بیان و از حقوق حیوانات حمایت کنن ؟؟؟؟ ولی خودمونیم ها مثلن آدم لاکپشت یا حلزون یا ماهی آکواریومی یا سنجاب و سوسک آبی و سمندر و مار و ... داشته باشه و بخواد اینها رو ببره دامپزشکی یا از مغازه بخره چه اتفاقی میافته ؟ یا از اون باحال تر . توی میدون مولوی که مرکز خرید و فروش حیوانات در تهران هست چه شود ... ما یکبار 5 سال پیش رفتیم 4 تا عکس بگیریم از این حیوونهای زبون بسته تا مورد حمایتشون قرار بدیم , با چوب و چماق افتادن تو جونمون و دستمونو شکوندن و دوربینمونو خرد کردن , وای به اینکه کسی بخواد بره جلوی کسب و کار اینها رو بگیره !!!!!! لابد دست و پاش رو میبندن و میاندازنش تو قفس شیر و پلنگ ... حالا اینها به کنار , کی میخواد جلوی گربه های ولگرد که مثل علف هرز توی کوچه و خیابون پر شدن رو بگیره ؟؟؟؟ صاحب که ندارن و لابد صاحبشون ولی وقیح یا اوسا کریمه ؟

- بالا رفتن ناگهانی قیمت سکه در این چند روزه علاوه بر اینکه باعث شد ما کمی وضع جیب و بانکهامون بهتر بشه و کمی , فقط یه کمی در حدود 50 – 60 میلیونی سود کنیم در کمتر از 2 هفته , باعث شده بود که عده ای هم در تهران سکته بزنن و به لقا الله پرتاب بشن ! دلیلش هم این بود که همسر این آغایان بعد از یک حساب سر انگشتی به این نتیجه رسیده بودن که اگه درست در همین اوضاع و احوال طلب مهریه شون رو بکنن , میتونن کاخ سعدآباد تهران رو با تمام دار و درختهاش یکجا بخرن !!!! چون طبق قانون اسلام مهریه عند المطالبه ست !!!! برای نمونه سکه ای که زمان ازدواجشون بوده 60 هزار , نه 30 هزار تومن و یهو شده 250 هزار تومن , هر قدیسه ای رو وسوسه میکنه !!!!! به این میگن مملکت با ثبات و امام زمانی ... البته از حق نگذریم دولت کارشو خوب بلده . یه نوسان میده و پولهای مردم رو از بانکها میکشه بیرون و در گردش در میاره و بعد هم خیلی شیک قیمت سکه رو 40% بالا میبره و بعد کمی میاره پایین به حدی که نه به اندازه قیمت سابق باشه و نه قیمت جدید ! با این طرفند سکه 80 تومنی روی 150 تومن فیکس میشه . جالبه نه ؟؟؟ کی میگه حالا آخوندا خرن ؟ حروم زاده ان ...

- اسرائیل پریروز ماهواره بسیار دقیقی رو به آسمون خدا پرتاب کرد تا بتونه فعالیت های اتمی ایران رو زیر نظر بگیره . این مساله 2 نکته جالب داره ! یکی اینکه این ماهواره از کشور روسیه که حامی و پشتیبان ایران در همه حال بوده پرتاب شده و دوم اینکه طبق گفته سازندگان این ماهواره , این ماهواره میتونه اشیایی رو در روی زمین به فاصله 70 سانتی متر از هم تشخیص بده و حتا منزل رئیس جمهور ایرانی اسرائیل رو هم با این ماهواره در کاشان نشونش دادن و این یعنی اینکه دیگه خوار – مادر آخوندها هم در امان نیستن و احتمال اینکه شبی نصفه شبی این ماهواره روی زیر ناف حاج خانم ها زوم شده باشه و عملیات زیر یه خم دو خم اونها رو رصد کنه , خیلی زیاده ! دیگه فکر کنم اگه تا دیروز زنهای حزب اللهی و مومنه توی خونه شون رو میگرفتن , از امروز به بعد دیگه تا زیر لاحاف هم با حجاب ظاهر میشن ...

- اما خبری از حماس و فلسطین . اینطور که بوش میاد دولت حماس دچار مشکلات فجیعی شده . حماس نمونه کوچکی از حکومت فعلی ایران هست که در روزهای اول تحریم از سوی کشورهای اروپایی مدام لاف میزد و میگفت مردم فلسطین در مقابل فشارهای بین المللی مقاومت خواهند کرد . اما یکروز بیشتر از شروع این تحریم ها نگذشته بود که چند سازمان و اداره دولتی در فلسطین توسط مخالفان اشغال شد و در پی اون درگیری های شدیدی بین جناح های مخالف با حماس در گرفته و در نهایت هم جناب محمود عباس تهدید به انحلال حماس کردن ... این نشون میده که طبق گفته جاکش کبیر , خمینی ملعون , اقتصاد متعلق و مال خر نیست و میتونه انقلاب و کودتا ایجاد کنه و دین و ایمان هم سرش نمیشه !!!!

- در همین رابطه خبری مشابه داریم از ایران :
احمدی نژاد 2 روز پیش اعلام کرد مردم باید خودشونو برای کمبود ها مخصوصن کمبود بنزین آماده کنن و بزودی هم بنزین جیره بندی میشه و بر میگردیم به زمان اوایل انقلاب و دوران جنگ ! حالا باید دید مردم ما عکس العملشون در مقابل کمبودهایی که بزودی آغاز میشه چیه ؟ آیا تحت فشار قرار دادن مردم باعث میشه که از بیخیالی دست بکشن و بر ضد حکومت قد علم کنن و خودشون این دولت کذایی رو سرنگون کنن یا اینکه باز هم دندون روی جگر میذارن تا اینبار دولت های بیگانه با وارد کردن تلافات و خسارات بسیار سنگین این حکومت رو سرنگون کنن و آزادی ای مطابق میل خودشون به ما بدن ؟ نکته اینجاست که دولت های قبلی سعی فحیعی کردن تا بنزین جیره بندی نشه چون میدونستن این کار یعنی زیر و رو شدن کیان رژیم و حالا باید دید با این محبوبیتی که این دولت فعلی داره این اقدام میتونه چه نتایجی داشته باشه !!

- بالا رفتن قیمت نفت سیاستمداران و طرفداران حکومت رو شدیدن خوشحال کرده غافل از اینکه از حدود یکسال و نیم قبل بوش در یکی از سخنرانی های خودش اعلام کرده بود که آمریکا خودش رو حتا برای نفت 100 دلاری هم آماده کرده !!!! از طرفی ایران با تهدید به قطع نفت مثلن میخواد جامعه بین الملل رو بترسونه ولی از این خبر نداره که عربستان و خیلی از کشورهای نفت خیز از همین حالا اعلام کردن که در صورت قطع نفت ایران , کمبود بازار رو تا چند سال جبران میکنن و از طرفی تصور کنین کشور ایران که 70% بنزین مصرفی خودش رو از خارج وارد میکنه وقتی دچار تحریم نفتی بشه یا تنگه هرمز رو ببنده , چه اتفاقی میافته ؟!؟ کمترینش اینه که مردم خشتک رژیم رو روی سرش میکشن حالا به باقیش کار نداریم که جنگ داخلی و فرقه ای و نژآدی و ... راه می افته . البته اگه یه جو غیرت هنوز در این مردم باقی مونده باشه !

- این مساله کیک زرد اتمی که این روزها هر از گاهی ارگانها و سازمانها و دانشگاههای کشور اونو درست میکنن و بین مردم یا کارمندان خودشون پخش میشه هم برای خودش ماجرایی شده . بجز مورد مسخره اون که باعث میشه مردم به ریش سازندگانش بخندن , حسن دیگه ش این بوده که دهن مردم رو شیرین کرده و لااقل از قبال دولت یه چیز شیرین به مردم رسیده ...

- سینمای سوخته یا سینما شهر فرنگ بعد از چند سال بالاخره تصمیم به ساختش گرفته شد . البته حکایت های زیادی پشت سر حادثه آتش سوزی این سینما ست ! میگن چون طراحی این سینما طوری بود که دختران و پسران به راحتی میتونستن از خجالت هم در بیان و دائم دستشون توی شورت هم بوده , به همین علت بعضی ها که غیرتشون از بقیه بیشتر بود نتونسته بودن این بیناموسی ها رو تحمل کنن و اقدام به کبریت بازی کردن ! باز خداوند پدرانشون رو بیامرزه که مثل سینما رکس , سینما رو با آدمهای داخلش آتش نزدن ! هنوز هم که هنوزه خیلی ها رو میشناسم که سینما نمیرن بخاطر دیدن صحنه های فجیع سینما رکس !!! احتمالن بزودی شاهد ساخت سینمایی با اصول اسلامی میشیم . صندلی هایی با یکمتر فاصله از هم , یا بهتره بگم ردیف های زنانه و مردانه با حسار سیم خاردار یا دیوار کشی شده از وسط !!!!

- علی تجویدی هم به لقا الله پرتاب شد . علی تجویدی استاد ویولن ایران متولد 1298 بود و تنها موسیقی دان ایرانی ای که یک چهره شناخته شده بین المللی بود . برنامه گلهای تازه در رادیو هنوز هم جزو بهترین خاطرات جوون های قدیمه . روح شاد ...

- پوپک گلدره هم همچنین به لقا الله پرتاب شد . والدینش بالاخره بعد از چندین ماه انتظار رضایت دادن تا دستگاههای حیات بخش از بدنش جدا بشه . باشد درس عبرتی برای جوانانی که خیال میکنن وقتی ماشین زیر پاشون افتاد فقط باید گاز بدن و بتازن . یه وقت میبینین این تازوندن شما رو مستقیم به عرش پرتاب میکنه و درسته می افتین تو بغل برادر عزرائیل !!! از ما گفتن ...

- نیمی از شالیکاران مازندرانی امسال زمینهاشون رو به کشت برنج اختصاص ندادن . در واقع با یک محاصبه سر انگشتی به این نتیجه رسیدن که اگه شالیزارهاشون رو بفروشن یا تبدیل به چند واحد آپارتمان کنن و به تهرانی ها کرایه بدن , خیلی بیشتر و راحت تر از کشت برنج پول بدست میارن . اینجاست که باید گفت زمینهای شالیزاری در سال جدیدی بجای برنج , آجر برداشت میکنن !!!!

و آخرین مورد در مورد جریمه پنجاه هزار تومانی زنان بدحجاب هست ! من فقط موندم که آدم ها رو میخوان چطوری جریمه کنن ؟ اینجاست که متوجه میشیم طرح کد ملی و کارت شناسایی که چند ساله دارن روش کار میکنن و هنوز به نتیجه نرسیده , دلیلش چی بوده ؟ مثلن اگه یقه یه زن خانه دار رو بگیرن میخوان چطور ازش پول بگیرن ؟ نه کارت شناسایی داره و نه مدرکی که ثابت کنه کیه و کجا زندگی میکنه ؟ ماشین هم نیست که گواهینامه بگیرن و ... ولی وقتی کارت ملی داشته باشی خیلی راحت محل زندگیت رو کشف رمز یا زهرا میکنن و فردا یه قبض میاد در خونه براتون که این مبلغ رو پرداخت کنین ! یادتون باشه یه زمان هم گفته بودن رد شدن از محل های خط کشی نشده 10 هزار تومان جریمه داره و این طرح هم یهو ناپدید شد ! حالا ببینیم چطوری میخوان زنها رو جریمه کنن . ما کارت های زرد و قرمز رو به زنان بد حجاب دادن دیده بودیم ولی این یکی دیگه واقعن شاهکاره ...

تکبیر.



........................................................................................

Thursday, April 27, 2006

مساله حجاب و بچه ها :

نمیدونم کدوم حروم زاده ای اون کتاب مستهجن در مورد فلسفه حجاب رو نوشته بود , اما روحش شاد که نوشته هاش باعث ایجاد لبخند روی لب میشد در دوران نوجوانی ما و هر وقت هم که مساله حجاب رو میشنوم بی اختیار یاد اون کتاب می افتم مخصوصن در این چند روزه که این برادران و خواهران همیشه در صحنه و پاسداران اسلام و ولایت , دارن شدیدن فعالیت میکنن تا بتونن جلوی به خطر افتادن اسلام رو بگیرن ولی پیش خودمون بمونه آخه با 100 تا 200 تا مامور مگه میتونن 15 میلیون آدم رو کنترل کنن ؟ تازه اومدیم و بر فرض محال تونستن زنان تهرانی رو با حجاب درمانی به راه راست (!) هدایت کنن , تکلیف 50 میلیون زن دیگه در سراسر ایران چی میشه که همگی مبتلا به ویروس شُل حجابی هستن ؟
به هر حال حماقت که شاخ و دم نداره و مردم ایران هم به این کارناوال ها 27 ساله عادت کردن و میدونن که هر از گاهی اسافل آغایان حکومتی سیخ میشه و تلافی عقده های حقارت از جانب استکبار جهانی و در درجه اول شیطان بزرگ , آمریکا رو سر مردم و مخصوصن زنان در میارن که البته بی مناسبت با گرم شدن هوا یا فصول بی ناموسی نیست که تاثیرات فجیعی روی آغایون میذاره از جمله زیاد شدن حشر و نشر و فرا رسیدن فصل تولید مثل . در این بین چون چیزی کوتاه تر از دیوار زنها در ایران وجود نداره , به همین دلیل هم هست که این آغایون همیشه خدا اول بسم الله میان سراغ خانمها تا یه حالی به اونها بدن .
چند روزیه که این کارناوال مبارزه با شُل حجابی در جریانه و در این مدت گوش شیطون کر خیلی از بانوان ایرانی محجبه شدن و به راه راست هدایت شدن البته فقط در میادین شهر و جاهایی که برادران و خواهران همیشه در سنگر و پاسداران حفاظت از انقلاب و ارزش خون شهدا حضور دارن و در باقی نواحی این شهر و حتا تا شعاع چند متری بعد از تجمع این اراذل , همچنان ویروس شُل حجابی غوغا میکنه و مشغول به خطر انداختن اسلام نابه !!!!
حالا مساله مهم اینه که هنوز ما در ماه اردیبهشت هستیم و اوضاع از این قراره وای به اینکه قدم به ماه منحوس تیر و مرداد بذاریم که اشعه های خورشید عالم تاب تخم فساد میپراکنن و وسوسه های شیطانی همراه با هُرم گرما در سطح شهر مشعشع میشن !!!!! بگذریم که این مسایل حل شدنی نیست و فقط باید بهشون خندید و گذرا از کنارشون عبور کرد و سپردشون به زمان :

منم مثل خیلی ها روزهایی رو که سر کار میرم , بنا به مصالح باید به شکل فجیعی سفت حجاب باشم ولی وقتی که پام به خونه میرسه چنان کشف حجاب و استریپتیزی میکنم که حوا ی بی ناموس هم با دیدن من عرق شرم به صورتش میشینه و تنش توی قبر ویبره میزنه ! در ادامه هم وقتی که از خونه بیرون میزنم , این شُل حجابی و یا بقول آغایان : بدحجابی , همچنان ادامه داره . البته از نظر آغایان اینطوره در صورتیکه من حجابم خیلی هم زیاده . یه دمپایی یا صندل یه شلوار سفید نخی و تیشرت و مانتو و روسری کل لباس منو تشکیل میده البته به اضافه شورت و کرست !!!!!! امروز ساعت 3:30 هم از خونه زدم بیرون تا برم دنبال مرتیکه و از کودکستان بیارمش خونه . طبق معمول همیشه شُل حجابانه داشتم قدم میزدم که یهو یه ماشین پلیس کنارم ایستاد و زنی از عقب اون سرش رو آورد بیرون و گفت :
- خانم روسریتو درست کن !
با منی ؟
- نه پس با کیم ؟
باشه من روسریمو درست میکنم ولی یه چیزی میگم ناراحت نشینا قول میدین ؟
لبخند مصنوعی ای به لب آورد و مثلن میخواست خودشو خیلی با فرهنگ نشون بده و گفت : بفرمایید !
- میخواستم بگم که من این روسری رو درست میکنم ولی مطمئن باشین شما که رفتین این روسری من دوباره بر میگرده عقب و منم درستش نمیکنم . شما هم حضور ندارین که بهم دوباره بگین پس میشه بیخود خودتونو خسته و الکی مردم رو مسخره نکنین ؟
این حرف رو که زدم تمام لبخندش روی صورت بدترکیبش ماسید و خشک شد و به راننده چیزی گفت و راهشونو کشیدن و رفتن ! نمیدونم چرا وقتی به اینها حقیقت رو میگی بهشون بر میخوره ؟ نمیدونم کتاب خاطرات فرح دیبا رو خوندین یا نه ؟ در قسمتهایی از کتاب نوشته شده که شاهنشاه از اینکه بهش حقیقت رو بگن عصبانی میشد و دوست داشت همیشه خبرهای خوب رو بشنوه حتا اگر دروغ باشه ! حالا اینو داشته باشین : وقتی که انقلاب شد , همه گفتن مرگ بر طاغوت و قبر پدر و مادر شاهنشاه ! ولی حالا که بقول اینها حکومت عدل و داد و اسلامی بر قراره , نمیدونم چرا همون رویه شاهنشاهی در کشور برقراره ؟ جلل الخالق ...

کمی بعد رسیدم به مهد کودک . مثل همیشه شلوغ بود و مادرها و پدرها ایستاده بودن تا این جانورها بیان بیرون . بیشتری ها هم که کارمند . البته از حق نگذریم این بچه های امروزی رو تحمل کردن جون خر میخواد و ربطی به کارمند و خانه دار بودن آدم نداره ! قدیما ننه باباها یه عروسک و ماشین کوکی میدادن دست بچه ها یا یه توپ پلاستیکی میدادن دستشون و ولشون میکردن به امان خدا و این بچه ها هم از صبح تا شب توی کوچه ها پرسه میزدن و شب هم خاک و خلی می اومدن خونه و یه چیزی میخوردن و میخوابیدن تا فردا ! امروزه این بچه ها چنان نیازهای فجیعی دارن که آدم وحشت میکنه ! کامپیوتر که میخوان . دوچرخه ! زبان انگلیسی باید بلد باشن . انواع و اقسام اسباب بازیها و لگو و چی و چی و چی و تازه اینها رو که تهیه کردی آقا ازت سوالاتی میپرسه که تو خودت 20 سال به بالا اینها به ذهنت میرسید مثل فلسفه خلقت آدمیزاد و اینکه از کجا سبز شده !!!!!! حالا بیا و درستش کن . ولی مهد کودک که باشه , نیمی از این بار میافته گردن اون مربی های مهد کودک مادر مرده که خداوند بهشون صبر بده !!!!!
خلاصه مهد کودک تعطیل شد و بچه ها پریدن بیرون و چند دقیقه بعد هم مرتیکه اومد و بغلش کردم و راه افتادیم . دیدین یا نه که وقتی بچه ها رو بغل میکنین هر چند دقیقه روسریتون تالاپ از سرتون میافته از بس که هی وول میخورن تو بغل آدم و کلن این یه چیز عادیه ! نزدیکی های خونه دوباره همون ماشین گشت ارشاد میروی انتظامی " قابل توجه سردار حلبی که میگه نیروی انتظامی در طرح حجاب درمانی کاره ای نیست " کنارمون ایستاد و ایندفعه زنیکه پیاده شد و دوباره شروع کرد تذکر دادن . مرتیکه هم نامردی نکرد و یهو دست انداخت و روسریمو از سرم کشید و درسته در آورد و داد دستم ! زنه هم جوش آورده بود و هی میگفت زودباش خانم سرتو بپوشون و منم مخصوصن Slowmotion شده بودم و هی لفت ش میدادم . آخر زنه اومد مثلن کمک کنه بهم و مرتیکه رو از بغلم گرفت تا من روسریمو درست کنم ! بغل کردن همان و شق , یک ضربه جانانه توی فرق سر زنه فرود اومدن همان !!!! زنه هنوز از ضربه اولی که مرتیکه تو فرقش کاشته بود گیج بود که دومی توی صورتش نشست و برق از چشمهاش پرید و بعد هم مرتیکه شروع کرد جیغ و داد که مامانمو میخوام و شروع کرد چپ و راست زنه رو زدن و صورتشو چنگ انداخت و انگشت تو چشمهاش کرد و ... منم همینطوری سیخ ایستاده بودم و داشتم این صحنه جالب رو تماشا میکردم و هی قربون صدقه مرتیکه میرفتم ! آخر یکی دیگه از زنها از ماشین پیاده شد و اومد به کمک اون یکی زینب کوماندوئه . مرتیکه رو از بغلش گرفتم و بغل کردم . اون یکی که اومد طرف ما مرتیکه یهو خم شد و زارررت , یکی هم کوبید تو سر اون و بعد هم یه تف غلیظ و درشت انداخت وسط فرق سرش . دیگه مرده بودم از خنده و هی الکی دعواش میکردم ولی از اون دعواهایی که خود بچه ها بهتر میدونن که چقدر الکیه !!!!!!
البته دلم هم برای زنه کلی سوخت ! توی صورتش یه جای سالم باقی نمونده بود . چشمش قرمز شده بود مثل خون و روی لپش هم جای 2 تا ناخن افتاده بود و خون میاومد و صورتش مثل لبو سرخ شده بود . مرتیکه که اومد بغلم دوباره روسری رو از سرم کشید و گذاشت کف دستم ولی جالب بود که ایندفعه دیگه هیچ کدوم تذکر هم ندادن و سوار ماشین شدن و در رفتن ! فکر کنم این تجربه خوبی براشون شد که دیگه حداقل به زنهای بچه دار گیر ندن !!!!!!

در نثر :

دید گشت ارشاد زنی را توی راه . کو همی گفت ای خدا و ای الاه . گفت که ای زن ! کات کن . کمتر از این خلق عالم مات کن . چیست این لاطائلات و طُره ها . حاسبو اعمالکن قبل از ممات . بوی کفر آید ز کل هیکلت . این چه ایمانیست ارواح بابات ؟ تیپ تو بوی تساهل میدهد . نفس آدم را کمی هول میدهد . چیکل تو خلاف عفت است . بدتر از ایمیل و یکصد تا چت است . آنچه کلن عرضه کردی نا رواست . مفسد فی الارض بودن هم خطاست . شُل حجابا ! دین ادا اطوار کردن نیست . جای مانتو کوته سرکار نیست . باید آموزی کمی عصمت و تقوا . حق همین باشد که گفتم وسلام .

چون به پایان آمدش گشت ارشاد حرف . از خجالت آب شد زن مثل برف . گفت ای ارشادی حالم زار شد از مرام خود دلم بیزار شد . حرف تو هر چند توی خال زد . در نگاهم لیک ضد حال زد . از سخن های تو من دپرس شدم . گر طلا بودم دوباره مس شدم . من پشیمان گشتم از ایمان خود . میروم اکنون به کفرستان خود . بعد از این ریلکس میگردم دگر . کاملن بر عکس میگردم دگر . پس سر خود را گرفت و گشت دور . با دلی آشفته و چشمی نمور .

ناگهان در طول ره گشت ارشاد را . بیسیم آمد در صدا . یک نفر در پشت خط از راه دور . گفت با ارشاد که ای مرد غیور . این چه برخوردیست که مورد بَرَد . مرده شور این طرز ارشادت برد . از چه زن را ول نمودی در فراغ ؟ انکر الاشخاص عندی ذوالجناح . تو برای وصله کردن آمدی . نی برای مصله کردن آمدی . ما برون را بنگریم و حال را . منتها یک خرده ای هم حال را . این زنی که تو چنین پراندی اش . فاسد و فاسق , پس آن گر خواندی اش . هیچ میدانی که خیلی زوده زود . او فرار مغزها خواهد نمود ؟ این فضای اجتماع حالیه . گرچه هر چه بسته تر تر عالیه . مصلحت میباشد اما بعد از این . باز گردد یک کمی مانند چین . پس به محض قطع این تماس . بدو و دامن زن را بگیر و گو مرو . دامنش را گر گرفتی در مسیر . در حد شریعی ش اما تو بگیر .

رفت گشت ارشاد از پی زن با دلیل . گرچه در ظاهر بسان زن ذلیل . دید زن را در خیابان صفا . رفت پیشش او را گفت خواهرا !! بعد از اینها ترک قیل و قال کن . با خودت هر طور خواهی حال کن . توی هیچ آداب و ترتیبی مکوش . هر چه دل تنگت میخواهد بپوش ...

تکبیر.



........................................................................................

Wednesday, April 26, 2006

قرار :

قرار گذاشتن توی این مملکت گل و بلبل تبدیل شده به یک اقدام ناهنجار و فجیع ! این روزها دیگه آدم جرات نمیکنه با کسی توی خیابون یا مکانهای عمومی قرار بذاره چون در اونصورت بلاهای فجیعی سرش میاد که بهتره خودتون بخونین :

عصر آرتین زنگ زد بهم و گفت من کارم زود تموم شده و بیا میدون ونک تا بیام دنبالت و با هم بریم خونه . منم از خدا خواسته کلی ذوق مرگ شدم که بالاخره یه روز هم این آغا میاد دنبال ما و با هم میریم خونه . خلاصه ساعت 4 که تعطیل شدم , پریدم اونور خیابون و تاکسی گرفتم و رفتم ونک . میدون ونک از تاکسی پیاده شدم و رفتم اونطرف خیابون و جلوی فروشگاه چرم مشهد ایستادم . دیده بودم خیلی از پسر و دخترها اونجا با هم قرار میذارن و محل انتظار به ظاهر خوبیه به آرتین زنگ زدم و گفتم من کجا ایستادم و اومدی بهم خبر بده تا بیام طرفت . داشتم خیابون رو زیارت میکردم و رنگ و وارنگ پسر و دختر بود که رد میشد . واقعن اگه کسی میخواد دکترای جامعه شناسی و مردم شناسی بگیره باید یه کیوسک توی یکی از میدونهای تهران اجاره کنه و بشینه اونجا و رفتارهای مردم رو رصد کنه ! 5 دقیقه ای ایستادم ولی خبری از آغا نشد . ده دقیقه دیگه هم گذشت . تو این میون داشتم مردم رو نگاه میکردم . جالب بود که تعداد دخترها دقیقن 10 - 20 برابر پسرها بود . یعنی هر یک پسری که رد میشد دنبالش ده – دوازده تا دختر میگذشتن ! بیخود نیست که کرکره فساد در جامعه به این شکل بالا رفته و مردم حشرناک شدن ! تو همین خیالات بودم که یهو یه پسر خوش تیپ اومد کنارم و بهم لبخند زد و دستشو دراز کرد که باهام دست بده ! منم ناخودآگاه دست دادم باهاش و هنوز از شوک در نیومده بودم که یهو دست انداخت و بازوم رو گرفت و گفت بریم عزیزم . ببخشید که دیر کردم !!!! دستمو کشیدم بیرون و گفتم :
- یعنی چی ؟ خجالت نمیکشی ؟
گفتم که ببخشید پشت ترافیک مونده بودم !
- ترافیک بخوره تو سرت روانی ! مگه من همسن توام که با من شوخی میکنی ؟
حالا مگه چی شده ؟ اتفاقه دیگه !
- احمق ! من اصلن تو رو نمیشناسم ! ترافیک دیگه چه صیغه ایه ؟
مگه تو افسانه نیستی که دیشب با هم چت میکردیم ؟
- نه !!!!!
اِه !
- زهر مار ! ایندفعه با کسی خواستی قرار بذاری اقلن عکسشو ببین که اینطوری ضایع نشی !
خب .. باشه .. میگم حالا میای با من دوست بشی ؟
- نه !
خب بابا تو هم ! نوبرشو آورده .. خیلی هم دلت بخواد ...

هنوز گیج میزدم که دختری که کنارم ایستاده بود و انگار اونم منتظر یار (!) بود با خنده گفت :
- خانم چرا اینجا وایسادی . اینجا مال عشاقه ! برو یه جای دیگه وایسا وگرنه را به راه بهت گیر میدن !
مرسی از لطفت !
- ساعتمو نگاه کردم . 20 دقیقه گذشته بود و آرتین هنوز نیومده بود ! کم کم داشتم نگران میشدم ! گفتم لابد پشت ترافیک گیر کرده ! دوباره مشغول مردم شدم . 5 دقیقه بعد بود که یه پسر دیگه جلوم ایستاد و گفت :
- شهلا خانم ؟
نخیر !
- پس شما کی هستین ؟
فضولو بردن جهنم گفتن هیزمش تره ! تو مگه فضولی ؟
- نه ! ولی من دیروز با یکی مثل شما قرار گذاشته بودم ! گفتم شاید شما اونی ! خب خدافظ !
دختره برگشت بهم گفت : دیدی گفتم ؟

چپ چپ نگاهش کردم و رفتم اونطرف میدون سمت داروخونه لقمان ایستادم و دوباره زنگ زدم به آرتین . گفت توی ترافیک گیر کردم . منم جای جدیدمو بهش گفتم و صبر کردم تا برسه ! 2 دقیقه نشده بود که یه پسر جوون اومد کنارم ایستاد و کمی دور و برش رو نگاه کرد و بعد گفت :
- آبجی چند ؟
بله ؟
- چند میگیری ؟
یعنی چی ؟
- اُسکُل ! تازه کاری ؟ میگم چند میگیری یه حالی به ما بدی ؟
خفه شو آشغال !
همچین سرش هوار کشیدم که بدو بدو فرار کرد !!!! همینمون مونده بود که ما رو جای کاسب جماعت (!) اشتباه بگیرن !!!!! 5 دقیقه بعد یهو یه زن با قیافه تابلو اومد و جلوم ایستاد و گفت :
- جنابعالی کی باشین ؟
دختر بابام ! اصلن به تو چه ؟
- به من خیلی هم ربط داره . اینجا پاتوق منه ! یالا گمشو برو یه جای دیگه بساط کن !
منم که از دست آرتین کفری بود , گره روسریشو گرفتم و کشیدمش طرف خودم و همچین زل زدم تو چشمهاش و گفتم : انگار تنت میخاره نه ؟ دستهامو پس زد و گفت : الان خدمتت میرسم ! و رفت ...
آقا یهو دیدم داره از دور میاد با 4 – 5 تا دختر و زن دیگه از اون اقدس هایی که گیرشون بیفتی یه گیس کشی حسابی راه می اندازن . منو میگی , تازه دوزاریم افتاد که طرف چیکاره بوده و پریدم اونور خیابون و در رفتم و ایندفعه رفتم سمت ترمینال ونک و دوباره زنگ زدم و به آریتن گفتم کجا ایستادم ! عصبی شده بودم و هی قدم میزدم و میرفتم تا نبش خیابون و دوباره بر میگشتم . شلوغی پیاده رو از یک طرف و اتفاقاتی که برام افتاده بود و دیر کردن آرتین , همه و همه اعصابمو خرد کرده بود . درست همین موقع دیدم یکی میزنه پشتم . رومو بر گردوندم و دیدم یه زن چادری آرایش کرده پشتم ایستاده :
- سلام دخترم . غریبی ؟
بله ؟
- میدونم از خونه فرار کردی . همه مردا همینن . بی چشم و رو هستن !
چی میگی ؟
- بیا من مواظبتم . تهران پر از گرگه . امشب رو بیا خونه من , از فردا دستتو سر یه کاری بند میکنم .
چی داری میگی تو ؟ غریب چیه ؟
- مگه از خونه شوهرت فرار نکردی ؟
نه !
- مگه شهرستانی نیستی ؟
نه !!!!!!
- پس چرا دور خودت هی میچرخی و سرگردونی ؟
دلم میخواد ! اینم باید اجازه بگیرم ؟؟؟؟
- نکنه پنیر میخوای ؟ پنیرای خوبی دارم !
اگه همین الان نری زنگ میزنم به 110 ها !!!!
- خوبه خوبه ! ج ... عوضی ! منو باش به فکرشم !

داشتم جوش میاوردم . گلوم هم خشک شده بود و هنوز هم از آرتین خبری نبود ! اونطرف میدون چشمم افتاد به یه آبمیوه فروشی . رفتم اونطرف تا گلویی تازه کنم . یه رانی پرتغالی خریدم و مشغول خوردن شدم و دوباره به آرتین زنگ زدم و محلمو گفتم . گفت دیگه کم مونده برسه به ونک و تا ده دقیقه دیگه اونجام . نوشیدنیم که تموم شد ایستادم کنار یکی از دکه های فروش مواد غذایی که سنبوسه و آت و آشغالهایی از این دست میفروخت . داشتم ماشین ها رو نگاه میکردم که اگه آرتین رو دیدم براش دست تکون بدم و برم طرفش که یهو یه آقایی اومد از مغازه بیرون و یه بشقاب با چند تا سنبوسه داد دستم و رفت !
- آقا صبر کن ! این چیه دیگه ؟
مگه گرسنه ت نیست ؟
- من حرفی زدم ؟؟؟؟
پس چرا اینجا ایستادی ؟
- منتظر کسی هستم !
اینجا نمیشه وایسی تردد بیجا مانع کسبه !!!!! یا یه چیزی باید بخوری یا بری جای دیگه !

دیگه جای موندن نبود ! بشقاب رو دادم دستش و رفتم یه تاکسی در بست گرفتم و صاف رفتم خونه ! یکساعت بعد آرتین هم رسید خونه و منم تمام دق و دلیم رو سرش خالی کردم و بعد هم کیسه خوابش رو دادم زیر بغلش که تا صبح توی هوای آزاد بخوابه تا کمی دلم خنک بشه و مغز اونم هوا بخوره تا اینطوری منو سر کار نذاره ! هر چند وقتی که طوفان و بارون شروع شد دلم براش سوخت و آوردمش تو !!!!! ولی خودمونیم دیگه آدم هیچ جا امنیت نداره . نمیدونم برای مردها هم از این اتفاق ها می افته که خانم ها اونها رو اشتباه بگیرن ؟ یا اینکه این بلاها فقط سر زنها میاد ؟؟؟؟؟
اول که ما رو بجای دوست دخترهاشون گرفتن ! اونطرف هم که پاتوق فاحشه ها و زنهای خودفروش بود ! طرف دیگه هم که پاتوق مواد فروش ها و خانم بزرگها بود ! اینطرف هم که زوری آدمو سر کیسه میکردن , هر چند احتمالن چیزهای دیگه ای هم اینطرف بوده و من دیگه خبر نداشتم !
خلاصه اینکه وقتی اخبار حوادث رو میخونین و توی اون نوشته که فلان زن یا دختر شهرستانی وقتی به تهران اومد , دو روزه هزار فرقه شده نباید تعجب کنین . والا من که اینقدر ادعای تیز بودنم میشه و هر جا میشینم میگم میتونم از خودم در برابر هر چیزی دفاع کنم , کم آورده بودم وای به حال زنها و دخترهای ساده شهرستانی که دست چپ و راستشونم بلد نیستن " البته بعضی هاشون از اون دریده ها هستن مثل زهرا اچ بی اچ سبزی پاک کن یا نوشی پتی یاره با دو طفلان مُسلم ش " . این نیروی افتضاحی هم بجای اینکه گیر بده به دخترها و زنهای بدبخت , عرضه داره و وجودش رو داره بره اینها رو از خیابونها جمع کنه که قدم به قدم تخم فساد میکارن . خاک تو سر اون سردار حلبی پوفیوز و دار و دسته ش کنن که قلاده شون رو دادن دست یه مشت الاغ !!!!

تکبیر.



........................................................................................

Tuesday, April 25, 2006

ملاقات از نوع آخوندی :

نمیدونم تا حالا با آخوند جماعت هم صحبت شدین یا نه ؟ اصولن سوای اون ریخت بدترکیبی که دارن آدم های جالب و باحالی هستن ولی خدا نکنه که بخوای دهن به دهن اینها بذاری برای مسائلی که یا بهشون اعتقاد نداری و یا اینکه در موارد دینی و خدا و پیغمبری باشه . چون چنان دلایل و مستنداتی از آستین برات در میارن و چنان سفسطه ای میکنن که انگشت به دهن میمونی گو اینکه اگه یه نفر نخاله و کافر مطلق مثل من به پُست شون بخوره , قضیه بر عکس میشه و آغای آخوند مثل سوسک بایگون خورده لنگهاش سیخ میشه :

برای گرفتن مجوز چاپ کتاب افکار پراکنده یک زن منسجم که بزودی چاپ میشه , رفته بودم وزارت ارشاد . داشتم مدارک رو تحویل میدادم که یهو چشمم افتاد به آخوندی که ارادت قلبی (!) بی اندازه ای نسبت بهش داشتم و دارم . اونم کسی نبود جز جناب ابطحی ! البته دروغ چرا ؟ این ابطحی ها اینقدر زیادن و اینقدر هم شبیه هم هستن که آدم میمونه اینها رو چطوری کشف رمز یا زهرا کنه ! اول فکر کردم علی شون رو دیدم ! ولی کمی که دقت کردم متوجه شدم این لاغر تره و اون علی شون نون حکومت بهش ساخته و شبیه تربچه نقلی شده ! بعد خیال کردم تقی شونه ! ولی اونم مثل پیازچه سبز و تازه , لاغر و کشیده ست و اینطوری نیست . اما مشکل این بود که این یکی هم شبیه اونهای دیگه بود ! خلاصه کمی این دست اون دست کردم و رفتم جلو با این حساب که این لابد همون آتقی شون باشه !!!!
- سلام حاج آغا !
سلام علیکم خواهر . حال شما ؟
- مرسی . منو شناختین ؟
نه والا !
- پس میشه بفرمایین چرا اینقدر گرم سلام کردین ؟ من فکر کردم پسر خاله م هستین !!!!
والله از پیامبر نقل شده است که جواب مومن را به گرمی و لبخند بدهید !
- بالله خلاف به عرضتون رسوندن آخه من مومن و از اوناش (!) نیستم !!!!!
به هر حال بنده فرض را بر این گذاشتم که باشید و انشااله که به راه راست بیایید .
- خدا نکنه حاج آغا . حالا شما تقی ابطحی هستین ؟
نه والله . ایشان اخوی بنده هستن ! بنده امیر حسین هستم !
- آها . پس بازم اشتباه گرفتم . خب سلام گرم منو به ایشون برسونین و بگین شیوا آش خور سلام رسوند !
نعوذبالله ... شما همان خانمی هستین که یکبار با اخوی بنده آش خورده بودید و مصاحبه و عکسی هم با ایشان تهیه کرده بودید ؟
- بله ! چطور ؟
ذکر خیر شما در فیضیه قم بسیار رفته و شما و سایتتان آنجا گاو پیشانی سفید شده اید !
- جدی ؟ نمیدونستم اینقدر معروفم اونم بین طلبه جماعت یغلوی !!!!!
بله به لطف شما اخوی بنده را کلی دچار مشکلات کردید و اطلاعات چند صباحی ایشان را تحت فشار قرار دادند ! لطف کنید بیشتر مراقب نوشته هایتان باشید .
- آها ... بله .. خب مزاحمتون نمیشم . سلام منو به حسن و علی و نقی و تقی و چه میدونم همه برسونین دیگه !
هاهاها ... گفته بودند شما شخصیت جالبی دارید ولی بنده تصور نمیکردم اینطور باشید . حالا برای چه اینجا آمده بودید ؟ به کلاس شما اینطور اماکن نمیخورد ...
- اومده بودم برای چاپ کتابم مجوز بگیرم .
احسن ! ماشاالله ... بارک الله ... چه کتابی هست حالا این ؟
- افکار پراکنده یک زن منسجم . درباره راههای خرد کردن شخصیت مردها و مقابله با مردسالاری و روشهای بالا بردن سطح قدرت نفوذ زنان بر مردان و له کردن غرور مردان !
هاهاها ... عجب ... احسن ... خیلی جالب هستید .
- شما بیشتر . خب با اجازه تون ..
اگر اشکالی ندارد کمی با هم صحبت کنیم ؟ میخواهم شما را به یک کافی شاپ دعوت نمایم .
- من با آخوند اونم با این ریخت و لباس توی جهنم هم نمیرم چه برسه به کافی شاپ ! بعد هم فقط کافیه شما با این ریختتون برین کافی شاپ تا همه در برن !
هاهاهاها عجب ... هاهاها
- مرگ ! شما همیشه اینقدر خوش خنده این ؟؟؟
پوزش میخواهم خواهر ... ولی خیلی بامزه هستید . چشم بنده لباسم را عوض میکنم و بعد میرویم به کافی شاپ خوب است ؟
- خب این شد یه چیزی . اگه قول بدین بطور کامل کشف حجاب میکنین , باشه قبوله !
بسیار خب ... پس بفرمایید !

از ساختمون وزارت ارشاد اومدیم بیرون و رفتیم به سمت ماشینش . ماشین که چه عرض کنم یه فولکس قورباغه ای لگن بود . درشو باز کرد و بعد بعد هم شنل یا همون عبای کذایی رو در آورد و تا کرد و گذاشت صندلی عقب و گفت بفرمایید سوار بشید !!
- من بمیرم هم سوار این لگن نمیشم !
آخر چرا ؟
- من از بچگی سوار ماشین هایی زیر کادیلاک نشدم و حالا هم که جای خود اونوقت سوار فولکس بشم ؟ برات افت داره !
اینکه خودروی بنده نیست ! خودروی بنده در تعمیرگاه است و خودروی یکی از رفقایم را قرض کرده ام .
- آخه اینکه ایمنی نداره . بعد هم مردم چی میگن ؟ من خجالت میکشم سوار بشم !
اتفاقن بسیار خودروی جالبی است . فقط یکبار سوار شوید دیگر پیاده نمیشوید !!!!
با اکراه سوار شدم و درو بستم . تو زندگیم همه کار کرده بودم جز سوار شدن به این جور ماشینها . حتا تصور اینکه سوار این قورباغه متحرک بشم هم برام کابوس بود !!! اونهم نشست و درو بست و سوئیچ رو انداخت و شروع کرد استارت زدن . منم فوری دست انداختم کمربند رو بکشم و ببندم ولی هر چی دست می انداختم کمربندی به دستم نمی اومد . رومو برگردوندم به سمت در و دیدم اصلن کمربندی وجود نداره !
- من پیاده میشم !
آخر چرا ؟
- این ماشین کمربند ایمنی نداره ! مگه جونمو از سر راه آوردم ؟
نترسید اینقدر تند نمیروم که نیاز به کمربند باشد ! قول میدهم !
عجب گیری کرده بودم . خلاصه مشغول استارت زدن شد ولی مگه روشن میشد ؟ ده دقیقه ای استارت زد تا آخر ماشین پت پتی کرد و با صدای ناهنجار و انفجار مانندی روشن شد ! وحشت برم داشته بود انگار که سوار تراکتور شده باشم . کل بدنه ماشین میلرزید و پت پت میکرد . راه افتادیم . بیچاره راست هم میگفت خیلی آروم رانندگی میکرد طوریکه منی که جنون سرعت دارم دیگه کلافه شده بودم و آخر اعتراض کردم و گفتم :
- نمیشه یه کم سریعتر رانندگی کنین ؟ حوصله م سر رفت !
باور بکنید بنده هم میخواهم سریعتر بروم ولی این ماشین از این سریعتر نمیرود !!!!!
تازه منظورشو از اینکه گفته بود نیاز به کمربند ایمنی نیست فهمیدم ! 20 تا بیشتر هم نمیرفت و پشه رو هم زیر میگرفت هیچیش نمیشد ! خلاصه یکساعتی توی ترافیک راه رفتیم تا رسیدیم به میدون آریامهر " فاطمی سابق " . کمی جلوتر نگه داشت و عمامه ش رو هم از سرش در آورد و یه چیزی هم شبیه به جلیقه هم که تنش بود رو هم در آورد و ظاهرش شد شبیه عرب هایی که دشداشه میپوشن . البته از من میشنوین به طالبیان بیشتر شباهت داشت تا عرب های بیچاره ! باز اینطوری قابل تحمل تر بود تا با اون لباس مستهجن آخوندی ! پیاده شدیم . و راه افتادیم به سمت کافی شاپی که کلی تعریف میکرد . کمی که رفتیم رسیدیم به مانتو فروشی چین چیلا که یادمه قبلن پایینش آکواریوم فروشی بود و حالا شده بود کافی شاپ ! اسمش هم بود هات لاین !!!!!! رفتیم داخل . یه محل جلف مثل تریاها و بارهای بندری در کشورهای اروپایی بود . در واقع یه قهوه خونه سر راهی شیک !!!!! هوای گرم و خفه که بوی انواع و اقسام غذاها و خوراکی ها اونجا پیچیده بود و حال آدمو بد میکرد .
- این بود اون کافی شاپی که اینقدر تعریف میکردین ؟
خیلی عالی است .
- بله . مشخصه !
جای دنجی رو انتخاب کردیم و نشستیم . یه گارسن جلف مو قشنگ با کلی ناز و عشوه و نگاههای معنی دار و نیش تا بناگوش باز شده اومد طرفمون و 2 تا منو داد دستمون . داشتم لیست نوشیدنی هاش رو نگاه میکردم که یهو آخونده برگشت گفت :
- یک پرس سیب زمینی سرخ کرده و یک کش لقمه با سالاد فصل برای بنده بیاورید !!!!!
با چشمهای از جدقه در اومده نگاهش کردم و آخر هم طاقت نیاوردم و گفتم :
- ببخشید اون شکمه یا خندقه ؟؟؟؟؟ میمیرین اینهمه بخورین که !
نه خواهر بنده رژیم هستم !!!!
- چی بگم ؟ آقا برای من یه لیموناد بیارین پر از یخ .
سفارش ها رو نوشت و رفت . تا گارسن بیاد شروع کردیم کمی صحبت کردن :
- بنده این وب سایت شما را هر از گاهی میخوانم .
چشمتون روشن . خیلی خوب مینویسم نه ؟
- به نظرم کمی کودکانه است !
شاید ولی من خوشم میاد . مخصوصن از قسمتهای ضد دینی و حکومتیش !
- از خدا بترس !
به یک شرط ! به این شرط که ثابت کنی همه چی همونطوریه که شماها ادعا میکنین !
- مثلن چه چیز ؟
مثلن شیطان ! پیغمبرا و اماما ! مرگ ! اون دنیا . بهشت و جهنم ! حجاب و ...
- باشید کاری ندارد . شما سوال بفرما بنده پاسخ میدهم !!!
درست همین موقع گارسن اومد و لیوان لیموناد منو گذاشت جلوم و یک پیش دستی هم پر از سیب زمینی سرخ کرده و سالاد گذاشت جلوی آخونده و رفت !
- بسم الله ... بفرمایید .. !
مرسی من از این آشغالها لب نمیزنم برای سلامتیم ضرر داره . پیشنهاد هم میکنم شما هم سعی کنید با دنبه رژیم نگیرین !!!!!!!!!
- هاهاهاها . خیلی با مزه هستید ! چشم . ولی بنده میمیرم برای سیب زمینی سرخ شده !
مشغول خوردن شد و منم از کیفم بطری آب زمزمم رو در آوردم و کمی از لیموناد گند رو ریختم توی گلدونی که کنار دستم بود و باقی لیوان رو پر کردم از بطری خودم !
- این چیست ؟
آب زمزم .
- احسن ! پس شما هم معتقدید به این مسائل ؟
بله شدیدن ! کجاشو دیدین .
- حالا این آب زمزم با شربت شما چه میشود ؟
میشه Archers and limonade !!!!!
- چه هست ؟
یک نوع مشروب سبک و خیلی خوشمزه !!!!!
- استغفرالله ! بنده را سر کار گذاشته اید ؟
نه والا ! من همیشه کمی ودکا یا کنیاک با خودم دارم چون معمولن آب یا نوشیدنی های بدون الکل نمی تونم بنوشم و حالم بد میشه !!!!! خب حالا میشه بگین چرا آخوندها اینقدر یه جوری هستن ؟
- ما همه خوب هستیم !
همون مگه خودتون از خودتون تعریف کنین ! مشت نمونه خرواره اون رهبر فرزانه تون که گاو پیشونی سفیده ! خامنه ای منظورمه !
- ایشان انسان خیلی خوب و با تقوایی است !
اونجای آدم دروغگو ! بیخود نیست که میگن سگ زرد برادر شغاله !!!!!!
- اتفاقن از رهبر شما که بهتر است !
رهبر ما ؟ رهبر ما کیه دیگه ؟
- خود ابلیس است ! شیطان !
یعنی تو واقعن باور میکنی که شیطون وجود داره ؟
- حقیقت است !
خب اگه راست میگی بهم ثابت کن !
- اینها القاعات شیطان است برای شما !
تو که به آدم جنایت کاری مثل خامنه ای و اون ابلیس مجسم بد ترکیب , احمدی نژآد میگی آدم خوب , دیگه حرفی برای گفتن نمیمونه !
- میدانستی شیطان به پیروانش مثل تو امر و نهی میکند ؟
آها صحیح . پس چرا شیطان قدرت نداره شما ها رو بر کنار کنه ؟
- چون خدا با ماست !
یه جوک بگم ؟
- بفرمایید !
ترکه پشت شیشه مغازه ش مینویسه امام با نوشابه ! بهش میگن چرا اینو نوشتی ؟ میگه از شما که بهتره که همه جا میگین خدا با ماست !!!!!!
- بسیار بی مزه بود .
درست همین موقع گارسن یه پیتزا هم آورد و گذاشت جلوی حاجی و دوباره بهم گفت بسم الله . یعنی بردار و منتظر جواب منم نشد و مشغول شد ! چنان قاچ های پیتزا رو لوله میکرد و میچپوند تو حلق ش و ملچ ملوچ میکرد که داشتم اوغ میکردم ! من بیچاره شاهکار کنم بتونم نصف یه پیتزا رو بخورم اونوقت این هیولا داشت مثل چرخ گوشت پیتزا میبلعید !!!! دوباره ادامه دادم :
- شما میگین خدا با شما هاست ! از کجا معلوم شیطون با شما نباشه ؟ بعد هم مگه خدا با حسین نبود پس چرا اونطوری ترتیبش داده شد ؟
آن یک آزمون بود برای اینکه ما بندگان خدا بیادش باشیم !
- جدی ؟ خب ببینم چرا مسیح میگه شراب خوبه و شماها میگین بده ؟
مسیح کی گفته است شراب بخورید ؟ گفته است شراب حرام است !
- جدی ؟ پس فلسفه نان و شراب چیه اونوقت ؟؟؟؟
اصلن انجیل تحریف شده است !
- شماها هر جا به نفعتون نباشه همه چی یا ضد انقلابه یا طاغوتیه یا تحریف شده یا کفره !
خواهر بس کن بگذار از این کش لقمه لذت ببرم !
- کش لقمه دیگه چیه ؟
همین پیتزای شما غرب زده ها است !
- آها خوبه . اسمش غرب زده ست خودش غذای شما مسلمونها ! خب باشه من دیگه میرم مبادا اشتهاتون کور بشه !
صبر کنید بنده شما را میرسانم .
- لازم نکرده من پیاده برم از اون لگن شما زودتر میرسم خونه !!!!
راهمو کشیدم و از اون دخمه اومدم بیرون ! چند نفس عمیق کشیدم و بعد هم شروع کردم به ارزیابی که چطوری برم خونه . چند سالی بود اینطرف ها نیومده بودم . داشتم فکر میکردم که یهو آخونده جلوم سبز شد و گفت : برویم .
- مگه نشنیدین چی گفتم ؟ من نمیام با شما !
خواهر بنده بخاطر شما غذایم را نصفه رها کردم !
دیدم ول کن نیست و مردم هم که رد میشن هی چپ چپ نگاه میکنن و بدتر من دارم ضایع میشم و راه افتادم دنبالش ! رفتیم و سوار لگنش شدیم و دو ساعت زور زد تا روشن شد و بعد هم دست انداخت و از صندلی عقب عمامه ش رو گذاشت سرش و راه افتادیم .
- نمیشد حالا اون قابلمه خوشگل رو سرتون نذارین ؟
بنده در حوزه تعهد دادم که تا روزی که زنده هستم عمامه بر سر بگذارم !
به حق چیزهای نشنیده ! راه افتادیم . بهش گفتم منو تا ونک برسونه تا پیاده بشم و از شرش خلاص بشم ! رانندگیش خیلی باحال بود . ویراژ میداد و دنده عوض کردنش مثل آب هویچ گرفتن بود و چنان قیژژژژژژ صدا میداد که مور مورم میشد و خلاصه وضعی بود . از خیابونهای فرعی میرفت و ورود ممنوع ها رو خیلی شیک رد میکرد و وقتی بهش اعتراض میکردم میگفت : یاد فیلم مارمولک بیافت !!!! خلاصه مسیری رو که من بطور طبیعی توی ترافیک 45 دقیقه ای به ونک میرسم رو 2 ساعته رسیدیم . نزدیکای ونک بودیم که جیشم گرفت . حالا روم هم نمیشد به این آخونده بگم جیش دارم و نگه دار . گفتم ونک پیاده میشم و میرم توالت عمومی کنار میدون . وقتی به میدون رسیدیم دیدم آخونده نگه نداشت و رفت سمت تجریش !
- ببخشید کجا تشریف میبرین ؟
مگر در سایتتان ننوشته اید منزلتان در نیاوران است ؟ بنده هم دارم میروم نیاوران !
- لازم نکرده . خودم میرم . تا همینجا هم که زحمت کشیدین منو آوردین کافیه !
محال است بنده شما را وسط راه رها نماییم . ما رفیق بین راه نیستیم !
- من نمیخوام شما منو برسونین . عجب گیری کردما !
مشکل شما است ! بنده وظیفه دارم حق برادری را تمام کنم !
- بابا من دستشویی دارم . پس اقلن یه جا نگه دارین من برم ...
فتبارک الله ... چشم . کمی جلوتر یک مسجد است بنده آنجا توقف میکنم تا شما کارتان را انجام دهید !
مسجدی که میگفت روبروی پارک شاهنشاهی بود و من بدبخت تا برسیم اونجا صد دفعه این شاشم اومد تو حلقم و رفت پایین تا رسیدیم و منم بدو بدو شنافتم به سمت مسجد و خلاصه یه حالی به مسجد دادم و اومدم .
- ماشاالله این مسجد شما را طلبیده بود . ایمان بیاورید !
من شاش مرگ هم بشم ایمان نمیارم !!!!! بریم ...

خلاصه کنم . بعد از 4 ساعت بالاخره منو نزدیکی های پارک جمشیدیه , اونم تازه به اصرار خودم و تهدید به بیرون پریدن از ماشین و خودکشی و تف و لعنت کردن , پیاده کرد و رفت . این شد درس عبرتی که من پشت دستمو داغ کنم دیگه با هیچ آخوندی ته جایی برم نه قرار بذارم نه اشنایی بدم !



........................................................................................

Monday, April 24, 2006

طرح مبارزه با بد حجابی یا حکومت نظامی بی صدا :



خوشا آنانکه در ایران نباشند
پر و پاچه خود را بدست باد سپارند

جمعه حدودای ساعت 2:30 – 3 بعد از ظهر بود که این ابراهیم نبوی اوا خواهر در برنامه میزگردی با شمای صدای آمریکا داشت درباره بدحجابی صحبت میکرد و میگفت :
- هوا که گرم میشه , افتاب به مغز سر برادران غیور و همیشه در صحنه میتابه و اینها حالشون بد میشه و این وضع تا زمانیکه هوا رو به خنک شدن میره ادامه داره و بعد از اون دیگه دست از سر زنها بر میدارن . ولی چون همیشه خدا هم توی این طرح ها به کاهدونی میزنن و خانمها هم اونها رو به تخمدونهای مبارکشو حساب هم نمیکنن , مجبور میشن برن یقه یه عده بیگناه رو بگیرن و چوب تو ماتحت اونها بکنن برای خالی نبودن عریضه :

از حق نگذریم خیلی قشنگ و به طنز این مطلب رو بیان کرد اما چیزی رو که نگفت این بود که حضور گشت های نیروی انتظامی چه ربطی داشت و داره به موضوع بد حجابی ؟ چون تا جایی که ما میدونیم در طول این 27 سال این نیروهای مزدور بسیجی و سپاهی بودن که همیشه با مردم درگیر شدن نه پلیس !! چطور که امروز , که هنوز 2 روز هم از این طرح کذایی نگذشته سردار طلایی ( حلبی ) اعلام کرد : بحث مبارزه با بدحجابی در کشور وجود ندارد و هرگز کلمه بد حجابی را نیز به کار نبرده ام بلکه نیروی انتظامی تنها با امنیت جامعه سروکار دارد !!!



در ادامه هم اضافه کردن که :
50 گشت ارشادی ترکیبی از پلیس های زن و مرد در سطح شهر تهران فعالیت خواهند کرد و کار نظارت بر امنیت اجتماعلی و کنترل ناامنی محیط های اجتماعلی را برعهده خواهند داشت.

" البته باید پرسید که زنان فاحشه چادری در لباس نیروی افتضاحی و عده ای نره غول باز هم در لباس نیروی افتضاحی , توی خیابونهای شهر در ماشینهای گشت ارشاد چه غلطی میکنن و اصولن چرا بجای گرفتن دزدها و قاچاقچی ها و زورگیرها و متجاوزهایی که در شهر پر شدن , چرا فقط به دخترها بند کردن ؟ آدم این تصور براش پیش میاد که نکنه دخترها و زنهای ایرانی گانگستر و سابقه دار و تبهکار شدن ؟ جلل الخالق ... . اما سوال اصلی اینجاست : آیا این تحت کنترل در آوردن نظم و قانون (!) در جامعه در واقع تشدید بیشتر خفقان و حکومت نظامی علنی به بهانه بد حجابی نیست ؟ "



قال محمد ... الله : لا جَبرُ في الدین ! در دین اجبار نیست !!!!!

یادتون میاد که پارسال همین موقع ها طرح جر واجر کردن مانتوهای کوتاه روی بورس بود ؟ یک عده از اونهایی که لباسهاشون فقط مال خودشون بود رفتن به چند تا مانتو فروشی و مانتو ها رو جر واجر کردن ! اصولن از نقطه نظر پزشکی هم پزشکان میگن هوای گرم باعث حشر و نشر و سیخ شدن آلت در مردان میشه و همینطور گرم شدن هوا باعث پدیده جفت گیری در حیوانات !!!!! به همین دلیل هم هست که وقتی هوا گرم میشه عده ای از برادران و خواهران همیشه در صحنه یهو می فهمن که اسلام در خطر است !!!!!! پس طبق معمول به جانوران نامرعی مجهول الهویه " لباس شخصی ها " دستور میدن برای خالی نبودن عریضه گیر بدن به زنها و دخترها و چند تایی مانتو جر واجر کنن و چند نفری رو کوفتمان کنن تا مبادا داغ کافر بودن بر ماتحتشون بچسبه !!! البته این کارها سابقه تاریخی هم داره ! مثلا زمانیکه کودتای اسلامی به پیروزی رسید گروهکی شیطانی بنام گشت سپاه پاسداران معروف به " کمیته " به این دست کارها میپرداختن که با سپری شدن زمان نه تنها کاری از پیش نبردن بلکه منقرض هم شدن ! سال گذشته هم برخوردهای خفیفی داشتیم با مانتوهای کوتاه که چند مانتویی جر خورد و عقده هایی تسکین پیدا کرد و دوباره روز از نو روزی از نو ! حالا هم به مناسبت گرم شدن هوا نیروی افتضاحی اعلام کرده که از یکم اردیبهشت ماه 50 گشت ارشاد در تهران به راه میافتن تا خانمها رو ارشاد کنن و کشون کشون به راه راست بیارن . حالا ما باید به کی بگیم که دلمون نمیخواد به راه راست بیاییم ؟؟؟ در همین زمینه مصاحبه ای رو با یکی از این برادران انجام دادم که مینویسم و بعد مطلب رو ادامه میدم :

سلام برادر !!!
- در این وضعیت بحرانی سلام کیلویی چنده ؟ چیزهای کوتاه رو بچسب !!!!!!
چشم , ببخشید مزاحم شدم نظرتون راجع به لباسهای زنونه کوتاه چیه ؟ مثل مانتو ؟
- تا رهبر زنده باشه مانتو باید دراز باشه . اصولن چیز کوتاه بدرد نمیخوره !!!!!
آها .. بله !!!!! خب حالا میشه بفرمایید دارید چیکار میکنید ؟
- داریم ارشاد میکنیم ! مگه کوری ؟
نه خب .. حالا چرا ارشاد میکنید ؟
- چون همه چیز کوتاهه !
ببینم شما همونی نبودین که سال گذشته داشتین مانتوی کوتاه جر میدادین ؟
- تو رو سنه نه ؟
خب مگه هر چیز کوتاهی رو باید پاره کرد ؟
- در پاره ای اوقات , بله !
یعنی شورت خانم ها رو هم باید پاره کرد ؟
- نه آبجی اونکه مشکل شرعی نداره کوتاه نباشه که مشکل شرعی پیش میاد !
آها بله ! خب این پاره کردن مانتو یا ارشاد کردن ها چه تاثیری روی جامعه میذاره ؟
- کرکره فساد رو پایین میکشه تو جامعه !
اگه مقدوره بیشتر توضیح بدین !!!
- این مانتوهای کوتاه و تنگ و چسبون فساد رو تو جامعه برجسته میکنه !!!! آدم احساساتش قلمبه میشه ! دست به چیز میشه , تخم فساد کاشته میشه , آغا دلگیر میشن , ارزشهای انقلاب پلاسیده میشه ! خون شهدا حروم میشه , زنان مومنه افسرده میشن , بازار فروش چادر و پارچه مانتویی کساد میشه !
نمیشه یکم قضیه رو بازتر بکنید ؟
- ببین فاطی ریپورتر !!!! وقتی مانتو کوتاه باشه , روسری کوتاه باشه , شلوار کوتاه باشه , هوای نفس آدم زیاد میشه و اسلام به خطر می افته ! افتاد ؟
آخه مگه شاعر نگفته :
دست کوتاه باید از دنیا
آستین , خود چه کوته چه بلند ؟
- این دری وری ها رو بذار سر کلمن صلواتی , آب گرمشو بخور !
بله ... چشم .. حالا به نظر شما مانتو پاره کردن بهتره یا کارهای ریشه ای و ارشادی انجام دادن ؟
- ببین آبجی ! کارهای ریشه ای رو باید در بلند مدت (!) انجام داد . فعلا در کوتاه مدت باید همه چیزو جر داد و زد و کشت و خراب کرد !
آها بله ! موفق باشید !!!!!!!
- هستیم ! برو بذار کارمونو بکنیم که اسلام نابود شد !
بله .. خب میشه چند تا سوال شخصی بپرسم ؟
- هر چی عشقته صفا کن ولی بی ناموسی نباشه !
چشم ! لباس شخصی خودتونو با چی عوض میکنید ؟
- با هیچی بجز پول و منافع عوض نمیکنم !!
دختر و همسر و مادرتون از مانتو و روسری و شلوار کوتاه استفاده میکنن ؟
- به طرز فجیع !
پس چرا شما به زن و دختر مردم گیر میدین ؟ یعنی میگید برای خوار مادرتون حلاله ؟
- اومدی نسازی دیگه آبجی ! اونا شورت هم بپوشن آزادن ... اما چی ؟ روش باید چادر بپوشن ! مهم چادره ! زیر چادر هم هر کاری دلت خواست انجام بده . حلاله !
بله .. صحیح ! خوب ممنون وقتتونو به من دادین !!!!
- فدات ...

عصر موقع برگشتن به خونه ایستاده بودم کنار خیابون منتظر تاکسی بودم که یهو دیدم یکی میزنه به پشتم . برگشتم و دیدم یه زن چادری پشت سرم ایستاده . لبخندی بهم زد و گفت : لطف کنین موهاتونو بکنین تو ! همچین نگاهش کردم انگار که یه مجسمه از مدفوع جلوم ایستاده بعد هم رومو بر گردوندم و حواسمو دادم به ماشینهایی که رد میشدن ! تاکسی ای جلوم ایستاد و مسیرم رو گفتم و اومدم سوار بشم که آستین مانتوم رو گرفت و گفت : خانم مقعنه تونو بکشین جلو لطفن ! آستینمو محکم از دستش کشیدم بیرون و گفتم دیگه دستتو به من نزن ! بعد هم جلوی چشمهای از حدقه در اومده ش سوار شدم و تاکسی هم راه افتاد ! راننده گفت : بهتون گیر داده بود ؟ آره . ولی کیه که محل اینها بذاره ! دیروز تو میدون 24 اسفند هم از این برنامه ها بود ولی کسی محلشون نمیذاشت . جلوشون روسری ها رو درست میکردن و جلوتر که میرفتن دوباره روسریه سر میخورد عقب . خنده م گرفته بود . میدون ونک که پیاده شدم , دوباره گیر یکی از همین عفریته ها افتادم که باز با روی باز و خنده ای مصنوعی تذکر میداد روسریمو درست کنم . البته روسری که چه عرض کنم ؟ مانتو و شلوار سرمه ای اداره تنم بود با مقنعه و فقط کمی موهام از جلوی مقنعه بیرون اومده بود و همین شده بود خار چشم این خواهرها !!!!! این دفعه دیگه دست از سرم بر نداشتن و 2 نفری دوره م کردن و شروع به مزخرف گفتن . میگفت : خانم ! جامعه اسلامیه و باید پاسدار خون شهدا باشیم .
- یعنی همین چند تار موی من اسلام رو به خطر می اندازه ؟
خانم من نمیخوام با شما بحث کنم ! کاری که میگم انجام بده !
- ببخشید مگه شما گشت ارشاد نیستین ؟
چرا !
- پس باید منو ارشاد و مجاب کنید تا به حرفتون گوش بدم !
کم کم داشت کار به جاهای باریک میکشید و کم مونده بود یه بلایی سرشون بیارم و دورمون کلی شلوغ شده بود که یکی از مردها که معلوم بود فرمانده شونه اومد جلو و اشره کرد به اونها که برن کنار و بهم گفت : بفرمایین خانم ! منم بدون هیچ حرفی راهمو کشیدم و رفتم و پسرهایی که دورمونکرده بودن شروع کرد سوت کشیدن و شیشکی بستن بهشون . انگار خودشون هم میدونن که اگه زیادی مته به خشخاش بذارن , آتش زیر خاکستر جامعه بدجوری دامنشونو میگیره ...

نتیجه گیری اخلاقی :

حکومت واقعن زیرکه ! اما نمی دونه که مردم ما توی این 27 ساله مار خوردن و افعی شدن . میخواد به بهانه مبارزه با بد حجابی کنترل آمد و شد های مشکوک رو که با زمزمه کودتای قریب الوقوع ربط داره در دست بگیره ولی مردم هیچ اعتنایی به اونها نمیکنن . رفتار کشت های ارشاد خیلی دوستانه و با خنده بوده تا این لحظه و خبری از خشونت نیست ولی مگه اگر هم خشونتی باشه مردم ما اهمیت میدن ؟ بدتر از زمانیکه کمیته های انقلاب مردم رو کتک میزدن و زنها رو به بهانه بد حجابی میبردن به مراکزشون و بهشون تجاوز میکردن ؟ با تیغ موکت بری روی شلوارهای جینی که پای زنها و پسرها بود میکشیدن و هم شلوار و هم پاشونو جر میداد ؟ با تیغ روی لبهای ماتیک زده زنها میکشیدن ؟ شلاقشون میزدن و کتکشون میزدن ؟ با فحش و تحکم به زنها میگفتن روسریهاشونو درست کنن ؟ آیا فایده داشت ؟ آیا اسلام رو نجات داد ؟ آیا مردم رو مسلمون کرد ؟ مگه بجز اینه که میبینیم دختر فلان حاج آغا مانتوی کوتاه و کفش نوک تیز پوشیده و روش چادر سر کرده و میره به فلان پارتی ؟ و چادر رو که میذاره کنار هیچی , چنان رقص کمر و شکم و سینه ای میکنه که فکر میکنی روح جمیله درش حلول کرده ! مگه پسر فلان حاج آغا یک کیلو ژل رو سرش خالی نمیکنه و دوست دختر چادریش رو هم سوار میکنه و هزار کثافت کاری میکنه ؟ شاید دهه های 60 مردم در توهم و وحشت و سر درگمی به سر میبردن و راه نفوذ اطلاعات و اخبار به داخل جامعه بسته بود و فقط شایعات یکه تازی میکردن ولی امروزه چه کسی میتونه جلوی انفجار اطلاعات رو بگیره ؟ هنوز یک روز هم از فلان برنامه و طرح نمیگذره که اخبار و عکسهای و گزارشهای کامل با تفسیر دقیق توی تمام جهان منتشر میشه ! وقتی که الان هر بچه مدرسه ای میتونه به راحتی فیلترها رو بشکنه و در کامپیوترش صدها عکس سیاسی و متن های مختلف ضد دولتی وجود داره , این مسخره بازیها چه معنی ای میتونه داشته باشه ؟

آنان که آزادی را به یک نظر محو کنند
با تهدید گر نشود با لباس شخصی کنند
هر از گاهی با زنان و دختران مردم
کوفتمان فرهنگی و بگیر و ببند کنند
خود خدمتی ستوده به آل عبا کنند
یک روز گر مرامشان مذهبی ست
روز دگر خانه خود شهرنو کنند
در قالب مبارزه با منکرات و فساد
خود مجلس عیش و نوش بپا کنند



........................................................................................

Sunday, April 23, 2006

گدایی مدرن :

در این دنیای آشفته هر روزی که میگذره چیزهای جالب و جدیدی رو میبینیم که فکرش رو هم نمیکردیم زمانی بوجود بیان یا وجود داشته باشن . مثلن همین احمدی نژاد , نابغه و خوش تیپ قرن ! گدایی هم این روزها دستخوش مرور زمان شده و به پیشرفتهای عجیبی دست پیدا کرده . یک زمان بود گداها باید بابای خودشون رو در میاوردن و اینقدر به خودشون زغال و پوست گردو میمالیدن تا سیاه و کثیف به نظر بیان و لباسهای پاره و تیپ ضایع و جواد بزنن و کلی هم ننه من غریبم بازی در بیارن و لنگ و پاچه کج و معوجشون رو نشون مردم بدن تا یک قرون دو زار کف دستشون پول بذارن !
زمان گذشت و مردم کمی عاقل شدن و دیگه به این جانورها پولی ندادن ! بعد گداها اومدن و تغییر تاکتیک دادن و اینبار دست به تنبون ائمه و پیغمبران و امامان شدن و و یهو میدیدی توی خیابون جلوت رو میگرفتن و از امام اول تا امام 14 و امام نیومده رو برات کفن میکردن تا دو زار بهشون پول بدی . یا اینکه یهو تو رو در حد قدیسه و پدر و مادر روحانی بالا میبردن و چنان دعاهایی به جونت میکردن که دلت میخواست خودکشی کنی تا زودتر به لقا الله پرتاب بشی و به این نعمات برسی !
اما اینم گذشت و مردم بعد از مدتی دیگه تره هم برای پیغمبر اماما خرد نکردن ! امروزه گدایی هم کساد شده و به سختی صورت میگیره :

رفته بودم بیمارستان دی ملاقات یکی از دوستهام که تازه عمل کرده بود . از دکه گلفروشی دم بیمارستان یک دسته گل خریدم و رفتم تو و 20 دقیقه ای پیشش نشستم و بعد هم خداحافظی کردم و اومدم بیرون . داشتم میرفتم طرف ماشین که سوار بشم , یهو یه هیکل نخراشیده با ریخت و لباس پاره و کثیف ایستاد کنارم و گفت :
- خواهر ! مریضم اینجا خوابیده ! اگه میشه یه پولی بهم بده خدا عوضت بده !
ببین برادر . یه چیزی بهت بگم قول میدی به کسی نگی ؟
- آره ! قول میدم ! به شرافتم قسم !
شرافتت بخوره تو سر من ! حالا من هیچی ولی مردم میگن که تو با این ریخت و قیافه ضایعه ت که پول نداری شکم خودتو سیر کنی چطوری مریضتو آوردی بیمارستان خصوصی ای که فقط برای اینکه به حرفت گوش کنن ازت 200 هزار تومن نقد میگیرن تازه راهت میدن تو و ازت میپرسن مریضت چشه ؟ فقط یادت باشه اینو به کسی نگی ها باشه ؟

کاش بودین قیافه ش رو میدیدن ! طرف انگار خودش هم به این موضوع فکر نکرده بود و شرط میبندم از فردا میره دم یه بیمارستان دولتی بساط گدایی پهن میکنه !

از این گداها زیاد داریم البته به سبک های دیگه ! الان یه مدتیه که من نمیدونم چه بلایی سر مردم شهر ما اومده که همشون آلزایمر گرفتن و مدام کیف پول گم میکنن . شاید هم جیبشون سوراخ شده ؟ اصلن میدونین چیه ؟ همه ش تقصیر این اجنه جماعته ! آخه قدیمی ها اعتقاد داشتن که وقتی چیزی رو گم میکنی باید شیطون رو لعنت کنی و بسم الله بگی یا صلوات بفرستی تا اون چیز (!) پیدا بشه . اعتقاد این بود که اجنه جماعت گاهی شیطنتشون میگیره و چیزهای آدم رو غیب میکنن و وقتی که بسم الله میگی , میترسن و اون چیز رو ظاهر میکنن . " حالا اینم شما به کسی نگین که طبق عقاید قرآن , جن جزو مخلوقات خداونده ولی نمیدونم این چه حکایتیه که مردم تصور میکنن جن از بسم الله وحشت داره ؟ "
خلاصه میگفتم . مردم ما مدتیه که آلزایمری شدن و مخشون به شکل فجیعی گوزیده . وقتی توی خیابون راه میری قدم به قدم جلوت مثل قارچ سمی سبز میشن و هی ازت پول طلب میکنن و میگن کیفم رو گم کردم یا توی خونه جا گذاشتم و الان پول ندارم برم خونه و بده در راه خدا ... !

چند وقت پیش که از اداره میاومدم خونه پسر جوونی جلوم رو گرفت و گفت : خانم به خدا قسم من کیف پولمو جا گذاشتم خونه ! ریخت و قیافمو نگاه کن اصلن بهم میاد گدا باشم ؟ یه 500 تومن بهم بده شماره ت رو هم بده بیام فردا پس ت بدم ! بیچاره راست هم میگفت ! 2 متر قد داشت و بوی ادکلنش داشت منو خفه میکرد و لباسهاش هم از هیکلش بیشتر می ارزید ولی چه کنم که این انقلاب بی پدر و مادر ما ملت رو کمی تا قسمتی , ناجنس و نانجیب کرده و شدیدن شکاک و بد ذات ! برگشتم بهش گفتم : قربون اون ادکل بوگندوت برم . من اگه پول داشتم که با خط یازده نمیرفتم خونه ! برو خدا روزیتو جای دیگه بده !!!!!

طرف همچین نگاهم کرد که اگه چند دقیقه مکث میکردم فکر کنم دست میکرد تو جیبش و چند تا هزاری هم میذاشت کف دستم ! حالا جالب اینه که 2 روز بعد اون سمت خیابون دوباره همین جانور جلوی منو گرفت و میخواست حرف بزنه که بهش گفتم : آره بابا به خدا بهت نمیاد گدا باشی . کیفت رو هم گم کردی و 500 تومن هم میخوای بری خونه تون ! شماره تلفن هم میخوای که فردا برام پس بیاری . درست پیشگویی کردم ؟
- ایول ! بابا اینکاره ! خیلی باحالی ...
تو بیشتر ! یه چیزی میگم به کسی نگو ! سعی کن هر چند وقت یکبار محلتو عوض کنی و در ضمن کمی هم قیافه شناس باشی ! یادت باشه ها . به کسی اینو نگو !!!!!!!!
انگار به ماتحتش برق 2000 ولت وصل کردن که خشک شده بود از تعجب ! حالا این خوبه ! ما گداهای پُر رو هم زیاد داریم . اینم یک نمونه دیگه :

باز هم مشابه همین اتفاق برام افتاد و یه بنده خدای فلک زده ای کیف پولش رو گم کرده بود ! آخی ... طفلی ... دلتون ریش شد ؟ ما بیشتر ! وقتی بهم گفت 1000 تومن بده " نگفت 200 تومن " میخوام برم تجریش , منم کیفمو باز کردم و 2 تا بلیط اتوبوس در آوردم و دادم بهش و گفتم 20 قدم بالاتر ایستگاه اتوبوس هست و با همین 2 تا بلیط تو رو مستقیم میبره تا تجریش ! طرف همچین بهش برخورد که برگشت بهم گفت گدای بدبخت , از اول بگو نمیخوام پول بدم دیگه !!!!!!!!
میبینین ؟ هم خر رو میخواد هم خرما رو ! حالا اینکه خوب بود ! این مذهبی هاشون از همه باحال ترن :

مرتیکه رو برده بودم پارک و نشسته بودم روی نیمکت که یه پیرمرد پشمناک با کت و شلوار قهوه ای و شال سبز به کمر به نشونه سید " پدر سوخته بودن " اومد و کنار نشست :
- سلام علیکم خواهر .
و علیکم السلام و رحمت الله و برکاة برادر حال شما ؟؟؟؟
" طرف کلی جا خورد ولی سعی کرد ظاهر خودشو حفظ کنه و ادامه داد " . خواهر سیمای نورانی ای دارید !
- بله میدونم . شوهرم هم شبها به من میگه مثل مهتابی میدرخشی !!!!!
احسنتم ! ایشان خیلی با سلیقه هستند !
- نه والا ! اتفاقن یک جوادیه که دومی نداره ! احمدی نژاد رو دیدی ؟ این آرتینشونه !
" نگرفت چی گفتم و دوباره گفت " . بنده تصور مینمایم شما بسیار مومن باشید .
- کی ؟ من ؟ آره همه اینطور میگن شیطون هم وقتی پیش پام لنگ میاندازه همینو میگه و بهم حسادت میکنه ! دیگه ؟
بله . عالی است .. بنده از مسجد جواد الائمه مزاحم شما میشوم و برای نذر آقا امام زمان میخواهیم به فقرا غذا بدهیم . اگر مایلید شما هم در این ثواب با ما شریک شوید .
- نه مایل نیستم ! اگه دنیایی هم پول داشته باشم واسه خودم خرج میکنم و کیف میکنم چرا بدم یه مشت گدا گشنه بخورن ؟ دستم کجه ؟ یا مخم تاب داره ؟؟؟
ابوالفضل پدر شما را شفاعت کند .
- من چشم دیدن بابامو ندارم حالا ابوالفضل بیاد بابای منو شفاعت کنه که چی بشه ؟ باز اگه میگفتی لعنتش کنه یه چیزی ! حالا که اینو گفتی دو زارم بهت نمیدم !!!!!!
به حق پنج تن در آن دنیا رستگار شوید .
- منظورت هفت پیکر بود ؟ همون داستان نظامی ؟ " اولین داستان پورنوی ایرانی "
خواهر امام حسین شفاعت شما را بکند .
- اوه اوه . اگه بدونی من چه بلایی سر این امام حسین و دودمانش آوردم به روح یزید درود میفرستی !
خدا پدر و مادرتان را بیامرزد !
- هنوز که زنده هستن . ولی اگه مردن , بهش میگم .
الهی خدا به کمرت بزند !!!!
این حرفو بزنی سنگ میشی پدر جان ! برو ... برو خدا روزیتو جای دیگه بده . اشتباه گرفتی . من میلیاردها هم داشته باشم اونها رو بادبادک میکنم و هوا میکنم ولی دست گدا جماعت نمیدم !
امام حسین به کمرت بزند ! ابلیس ! علی با ذوالفغارش دو شقه ات کند ! کافر ! هند جگر خوار ...

نوع دیگه گدایی رو سر چهارراه ها میبینیم . زنهایی که یه قوطی اسپند دست گرفتن و یه مشت هم کور و کچل دنبال خودشون راه انداختن و ماشین به ماشین میچرخن تا کسب در آمد کنن . شوهرهاشون هم اونطرف مشغول تمیز کردن , ببخشید ریدن به شیشه های ماشین ها هستن ! طرف یه دستمال گلی و کثیف دستشه و فوری هم انتخاب میکنه ! ماشین مدل بالا و راننده های کلاس بالا ! یک کهنه میکشه روی شیشه ماشینت و به گند میکشش تا اعتراض کنی و یه پولی بهش بدی تا دست از سرت برداره ! حالا جالب اینه که نمیدونم کجا داشتم این مطلب رو میخوندم که یه بنده خدایی از سر ناچاری تصمیم میگیره بره سر چهار راه ها شیشه ماشین ها رو تمیز کنه و پول در بیاره . راننده ها تا این بیچاره رو میدیدن اصلن نمیذاشتن دست به شیشه بزنه و فوری یه اسکناس کف دستش میذاشتن ! اینم که آدم شریفی بود جوش آورده بود که مگه من گدا م ؟؟؟؟؟ :)

بچه آویزون هم مدل دیگه ای از گدایی هست . میبینی یه زن چادری نشسته پای دیوار و یه بچه هم تو بغلش و 2 تا بچه کثیف هم دورش میچرخن تا چشمشون میافته به زن یا دختری که سرش به تنش می ارزه , 4 چنگولی میپرن بهش و تقاضای پول میکنن . همون دیدن اونها با داون دستهای سیاه و کثیف کافیه که از ترس لک نشدن مانتون , فوری اسکناس رو بدی و شرشون رو بکنی از سرت !!!!!!

حالا بگذریم از اینکه بعضی ها هم هستن که دیگه اینقدر روشون زیاده که میان در منازل و زنگ میزنن و تقاضای پول و لباس و غذا و برنج و گوشت و روغن و کفش و ... میکنن ! اکیپی هم میان و یهو میینی چند تا زن چادر پتی یاره میریزن توی کوچه و هر کدوم میرن پای آیفون یکی از خونه ها . اینقدر هم زنگ میزنن تا از رو بری و جواب بدی !!!!
کاش اینها هم میدونستن که دنیا متحول شده و امروزه مردم دیگه برای آدم های تنه لش چیزی خرج نمیکنن . من از گداهای خارج خوشم میاد . طرف کار و بار نداره و پول هم لازم داره . پس ابتکار به خرج میده ! یا خودشو شکل جن بو داده و عنتر و منتر در میاره و اور و ادا میریزه تا بهش پول بدن . در واقع زحمت میکشه ! یا اینکه یه ساکسیفون یا گیتار دست میگیره و نوازندگی میکنه و مردم بهش پول میدن . اما توی ایران همه گداها کون گشاد و مفت خور هستن . حتا اونهایی هم که نقص عضو دارن هم نباید بهشون پول داد . ما آدمهای کور و فلجی هم داریم که درس خوندن و یا کار میکنن و خرجشون رو در میارن . کلن اینقدر توی ایران دروغ و دغل دیدیم که به هیچ کس نمیشه اعتماد کرد . یه زمانی به کورها هم کمک میکردم ولی از وقتی فهمیدم نیمی از کورهای گدای تهرانی , بینا هستن , دیگه دو زار هم بهشون پول نمیدم ! پارسال هم دم خونه م گدایی رو دیدم که نشسته بود و باور کنین یه دسته کلفت فقط داشت هزاری میشمرد ! بالای شهری ها پول خردشون هزارتومنیه و در روز ببینین اینها چقدر کاسب هستن ! حتا همین زنهای فاحشه هم شرافتشون بیشتر از این گداهاست که برای سیر کردن شکم خودشون کار میکنن !!!!

تکبیر.



........................................................................................

Saturday, April 22, 2006

گناه عشق ورزیدن :

در تمام کشورهای دنیا , در جهان از قطب شمال و قطب جنوب گرفته تا قبایل بدوی در آفریقا و آمازون و حتا کشورهایی دره پیتی مثل افغانستان , در هیچ کجای دنیا نمیتونی قانونی رو پیدا کنی که در اون عشق ورزیدن گناه باشه . اما در کشور ایران , کشوری با سابقه 2500 ساله و تمدنی عظیم و مردمی متمدن شاهد این هستی که عشق ورزیدن یعنی گناه و اونهم از نوع کبیره :

خواهرم مرتیکه رو با خودش برده بود بیرون و من و آرتین هم تنها بودیم . بعد از ناهار هم حسابی از خجالت هم در اومدیم و یه توک پا رفتیم سان فرانسیسکو و زیارتی کردیم و اومدیم , جاتون خالی التماس دعاهای همتون رو اجابت کردیم !!! یاد اون جوکه افتادم که میگه : یکی از ملایی میپرسه از آخوندا کون گشاد تر هم کسی هست ؟ آخونده میگه اونهایی که به ما میگن التماس دعا !!!! خلاصه عصری هم از فرصت بدست اومده استفاده کردیم و دست در دست هم رفتیم قدمی بزنیم و پیاده رفتیم تا جمشیدیه و کمی گشتیم و از هوای عالی استفاده کریم و بعد هم همینطور دست در دست هم داشتیم بر میگشتیم به سمت خونه که یه موتور با دو تا سوار جلومون ایستاد . قیافه هاشون عربده میزد که بسیجی هستن . چفیه یا قلاده اسلامی و ریش های تُنُک و کچلی و صورت جوش جوشی و آبله گون و بوی تعفنی که ازشون به مشام میرسید گویای همه چیز بود , البته به همراه یک فبضه اسلحه کلاشینکف بر دوش ! اولین حرفی که بهمون زدن این بود :
- شما با هم چه نسبتی دارین ؟

- نکته : من کمی دهاتی هستم اما تا جایی که میدونم در هر جای این کره خاکی وقتی پلیس یا نیروی محافظ و انتظامی اول بسم الله جلوت مثل جن سبز میشه , اول بهت سلام میکنه و بعد با لبخند دلایل مشکوک شدنش رو بهت میگه و تازه اگر جواب هم ندی , میگه مجبور نیستی جواب بدی اما اگر حرفی بزنی بر ضدت در دادگاه استفاده میشه و بعد هم اجازه داری وکیل بگیری و ... اما در کشور ما بقول ابراهیم نبوی که میگه اول اعدام میکنن و بعد محاکمه , اول از همه جلوت رو میگیرن و بهت اتهام وارد میکنن و گناهکار میشی و حرف دفاع از خودت رو هم نداری و بعد ازت میخوان که از دستورشون پیروی کنی و اگر نکنی ... ببینیم چی میشه :

- به شما چه ربطی داره ما با هم چه نسبتی داریم ؟
خانم انگار تنت میخاره ؟
- نه والا ! از صبح 2 دفعه دوش گرفتم !
برای آخرین بار میپرسم با هم چه نسبتی دارین ؟
- ما با هم دوست پسر دختر هستیم ! خنک شدی ؟
پس باید با ما بیایین بریم منطقه !
- لابد انتظار دارین ترک موتور بشیم و بریم ؟
انگار به این موضوع فکر نکرده بود که گفت : الان ماشین گشت میاد و تکلیف شما رو روشن میکنه ! تشریف داشته باشین ...
آرتین دستمو گرفت و گفت بریم ... راهمونو کشیدیم و رفتیم . مرتب داد میزد و تهدید میکرد که کجا میرین و حق ندارین و شلیک میکنم و ... ! باور کنین اینقدر ترسیده بودیم که فقط غش غش میخندیدیم و بیشتر تو دست و بال هم وول میخوردیم . حالا جالب بود که ول نمیکردن و دنبالمون راه افتاده بودن و هی مزخرف میگفتن و مردم هم هی بوق میزدن براشون و متلک بود که بار اینها میشد ! ما هم محلشون نمیذاشتیم و هی برای هم جوک تعریف میکردیم تا رسیدیم به خونه و درو باز کردم و رفتیم تو و درو تو روشون بستم ! اون یکی که خیلی غیرتی بود شروع کرد دری وری گفتن که :
- حالا دیگه جرمتون مشخص شد و هر دوتون رو سنگسار میکنیم .
ببخشید ولی دین تون گفته 3 نفر عادل و عاقل باید بالا سر زن و مرد کنار رختخواب شاهد واقعه باشه ! برو نفر سوم رو هم پیدا کن تا بتونی به آرزوت برسی !!!!
خانم کاری نکن بیاییم توی خونه !
- اتفاقن من از خدا خواسته میخوام که بیایین توی خونه تا ازتون پذیرایی جانانه ای کنیم !!!!!!

" میدونستم ول کن معامله نیستن و ممکنه شیطنتی بکنن برای همین وقتی رسیدیم به خونه فیدل و احمدی نژاد , دو تا سگهای دوبرمنم رو باز کردم و ول کردم تو محوطه و رفتیم تو . کلن هیچ موجود زنده ای نمیتونه از دست این 2 تا هیولا جون سالم به در ببره وقتی که باز باشن و هر جنبنده ای رو تکه پاره میکنن و فامیل و آشنا و دمپایی و گنجشک هم سرشون نمیشه و کلن انگار این دو تا جانور 4 نفر آدم بیشتر نمیشناسن که من و آرتین و خواهرم و مرتیکه باشیم ! تازه با آرتین و خواهرم هم مشکلات دارن و بدشون نمیاد یه حالی به پاچه شلوارشون بدن و چقدر جون کندم تعلیمشون دادم تا یکم رام شدن , حالا چه برسه به غریبه . از نظر قدرت آرواره هم فقط اینو بگم که توری آهنی قفسشون رو که هر بندش به کلفتی انگشت اشاره ست کج کردن . من یادمه آهنگری که داشت این قفس رو درست میکرد با انبر دست سیم ها رو به زور محکم میکرد و خیس عرق شده بود و گاهی هم از چکش کمک میگرفت . حالا تصور اینکه دندونهای 4 سانتی با اون آرواره قوی پای کسی رو بگیره , باید انتظار خرد شدن استخونها رو داشت "

حدسم درست از آب در اومد چون هنوز پنج دقیقه نشده بود که صدای پارس های وحشتناک سگها به هوا بلند شد و پشت سرش هم من و آرتین پریدیم از خونه بیرون و بدو بدو رفتیم به سمت صدا . جاتون خالی این منظره رو میدیدن که 2 تا بسیجی غیور بالای دیوار نشسته بودن و یکیشون هم ساق پاش خون خالی بود و سگها هم میخواستن خشتکشون رو در بیارن و هی میپریدن بالا . ما رو که دیدن پریدن توی کوچه . سگها رو آروم کردم و با خودم بردم سمت خونه و کلی هم تشویقشون کردم و دستخوش بهشون دادم " جگر خشک نمک زده که عاشقش هستن " .
نیم ساعت بعد زنگ خونه رو زدن . رفتم پای آیفون و دیدم چند تا بسیجی با لباسهای آلا پلنگی و هیکل های نخراشیده پشت در ایستادن . پرسیدم کیه ؟
- لطف کنین با اون آقا تشریف بیارین دم در .
حالا تشریف نیاریم دم در چی میشه ؟
- ما خودمون میاییم تو !
مجوز ورود دارین ؟
- جور میکنیم .
پس هر وقت جور کردین تشریف بیارین داخل اگر هم نخواستین میتونین مثل سیاهی لشکرتون تشریف بیارین داخل تا ازتون به شکل شایسته ای پذیرایی بشه !!!!
سخنگوشون داشت از یکی دیگه که موهای سفید داشت کسب تکلیف میکرد که چیکار کنه ! آخر برگشت گفت :
- پس لطف کنین بیایین دم در و از پشت در با شما چند کلمه صحبت کنیم تا مسائل حل بشه !
با آرتین راه افتادیم رفتم سمت در تا ببینیم حرف حسابشون چیه ! مخصوصن هم با بلوز دامن و بی حجاب رفتم و آرتین هم مثل همیشه با اون شلوارک گل منگلیش اومد و تیشرت پرچم آمریکاش رو پوشید . پشت در که رسیدیم دیدم چه لشکر کشی ای کردن . نزدیک 10 نفر برادر همیشه در صحنه بسیجی پشت در بودن . ما رو که دیدن خون جلوی چشمهاشون رو گرفت و اول شروع کردن 2 ساعت ارشاد کردنمون و بعد هم مدام میگفتن که درو باز کنیم و با هم بریم مرکز تا بیشتر در این رابطه صحبت کنیم و هی مخصوصن حرفهایی میزدن که ما رو تحریک کنن تا درو باز کنیم و اینها بریزن و ما رو بگیرن . ما هم خونسرد , آرتین دستشو انداخته بود دور کمرم و منم هی خودمو بهش میچسبوندم و عشوه خرکی میریختم و اینها هم هی حرص میخوردن . نیم ساعت حرف زدن تا رسیدیم به اینکه اصلن نسبت ما با هم چیه و این خانم پیش این آقا چیکار میکنه ؟
- ببخشید ولی به شما ربطی نداره ما چه نسبتی با هم داریم از طرفی هم من خونه این آقا نیومدم و این آقا اومدن خونه من ! لطف کنین وقتی تهمت میزنین درست تهمت بزنین !!!!!
آرتین غش کرد از خنده ! دیگه کم کم داشتم از سرپا ایستادن خسته میشدم و به آرتین گفتم بریم تو . موقع خداحافظی هم اول جلوی اونها همدیگه رو چنان ماچی کردیم که لبهامون یه وجب کش اومد و بعد موقع رفتن گفتم :
- راستی ببخشیدا ! ما زن و شوهر هستیم شک دارین تحقیقات محلی فراموش نشه . بای بای ...
فکر کنم از وسط نصفشون میکردی یه چکه خون ازشون در نمیاومد ! سگها رو ول دادم تو محوطه و رفتیم خونه و ایستادیم پشت آیفون تا ببینیم دارن چیکار میکنن ! انگار با هم دعواشون شده بود و اون دو تا پسر بسیجی مُزلف رو آوردن و کلی بهشون توپیدن و بعد هم سوار شدن و رفتن .

نتیجه گیری اخلاقی :
اندر احوالات دنیای عشق باید گفت که عشق مثل سکس جزو خصوصی ترین و شخصی ترین نیازهاییه که انسانها دارن و چگونگی اون به هیچ کس ربطی نداره . این عشق میتونه به هر چیزی باشه و انسان آزاده تا هر عشقی رو که دلش میخواد انتخاب کنه . عشق به جنس مخالف . عشق به جنس موافق . عشق به حیوانات . عشق به گیاهان . عشق به موسیقی . عشق به تصاویر لخت ! عشق به طبیعت و هر چیزی ! رابطه عشق ورزیدن مثل انرژی هسته ای (!) حق مسلم هر انسانیه که در انتخاب آزاد باشه . اما متاسفانه در کشوری هستیم که عشق گناهه . در کجای قوانین خدا شما میخونید که عشق حرامه ؟ عشق کثیفه ؟ عشق گناهه ؟ مگر در کشور گل و بلبل ایران و در حکومت مجانین اسلامی خواه . اگه بخوام به فهرست اعمال گناهی که در کشور ایران وجود داره و قانون (!) " منظور قانوع شرع کثیف اسلام " اونها رو جرم تلقی میکنه , چیزی اضافه کنم میتونم چندین صفحه مطلب بنویسم . همین بس که بدونید در کشور ایران هر چیزی که در دنیای خارج , عرف طبیعی انسانها شمرده میشه گناهه ! گوش دادن به موسیقی ! دیدن نوازندگان ! رقصیدن ! خوانندگی ! زیبا بودن ! تمیز بودن ! بی حجاب بودن ! عاشق بودن و حتا انسان بودن ...

تکبیر.



........................................................................................

Friday, April 21, 2006

بوی خوش کودتا :

نسیم کودتایی ناگهانی در کشور پیچیده . حالا اینکه کی اینکارو بکنه , احتمال ها زیاده اما نیمی از مردم زمزمه میکنن که هاشمی رسمن جانی تصمیم گرفته کودتا کنه . البته دلایل زیادی وجود داره که در زیر اونها رو با هم مرور میکنیم . " حالا فردا کودتا شد ما رو دست نشانده خدا و جبرئیل ندونین :) که این وصله ها به ما نمیچسبه " :

- آمریکا و هم پیمانانش تا جایی که ممکنه میخوان از جنگ دوری کنن چون باز کردن جبهه سومی در ایران به معنی فشارهای بیشتر به کل دنیاست . برای نمونه بالا رفتن قیمت نفت که باعث فشار به مردم در غرب میشه . افزایش موج ترور در گوشه و کنار جهان و مخصوصن مناطق استراتژیک وابسته به منافع غرب . نا امنی در منطقه استراتژیک خلیج فارس که در پی اون اعراب هم صداشون در اومده و نگران نفوذ و کنترل بیشتر غرب در منطقه و گرفتن امتیاز از اونها هستن !

- آمریکایی ها در صدد این هستن که دموکراسی خاص خودشون رو در دراز مدت در ایران پیاده کنن تا از اشتباهات فجیعی که در عراق و افغانستان رخ داد جلوگیری کنن . از طرفی ایران کشوری نیست که مثل عراق و افغانستان بشه به سادگی تصرفش کرد . به این دلیل که وسعتش به اندازه کل عراق و افغانستان هست و از طرفی جمعیتی دو برابر اونها داره . پس رویارویی نظامی گسترده در ایران یعنی فاجعه ! و بهترین راه یعنی یک سیاست دراز مدت برای فرصت دادن به آزادیخواهانی که باعث حرکتی خودجوش از درون جامعه ایران بشن . این امر چندیدن حسن داره . برای نمونه بدون جنگ و خونریزی غرب میتونه منافعش رو بدست بیاره . ساکت کردن ایران به معنی ساکت کردن تمام گروهک های تروریستی خاور میانه ست . دسیابی به بازار گرم و تشنه ایران یکی از دلچسب ترین نیازهای غرب به شمار میاد . دو چندان شدن حمایت مردم ایران که بصورت ژنتیکی عاشق آمریکایی ها بودن و هستن از دیر باز میتونه موقعیت آمریکا رو در خاور میانه بطور کامل تثبیت کنه .

- برای رسیدن به این مقاصد باید دنبال یک رهبر و پیشرو کهنه کار و مسلط و مقتدر بود که از اوضاع ایران و جامعه و مخصوصن ارکان حکومت آشنا باشه . خب چه کسی بهتر از رفسنجانی ؟ سیاستمدار کهنه کار با در دست داشتن بالاترین قدرت اجرایی در کشور که همون ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام باشه " که قدرتش از رهبر هم بالاتره و هر قانونی از زیر نظر و فیلتر اون باید رد بشه و به تصویب برسه " . هم 80% اقتصاد کشور رو در دست داره با مافیای غظیمی از خاندان خودش و غول اقتصادی کشور به شمار میان و از منابع نفتی بگیر تا کارخانجات مهم و ... ! از طرفی هم با مانوری که در زمان انتخابات انجام داد , حمایت و توجه مردم رو به خودش جلب کرد مخصوصن جوانان رو با اون کارناوال هایی که براه انداخت و نشون داد که در طی مدت انزوای خودش تغییراتی کرده !!!! پس بهترین مهره برای آمریکا میتونه رفسنجانی باشه که تا حدی مسلط به اوضاع ایرانه !

حرکت ها و اقدامات شدیدن مشکوک احمدی نژاد و سکوت معنا دار ارکان اصلی قدرت در ایران خودش یکی از زمینه های کودتای قریب الوقوع در ایرانه . سکوت معنا دار رفسنجانی در زمان انتخابات , در حالیکه به راحتی میتونست اوضاع رو به نفع خودش تغییر بده با قدرتی که داشت ! سیاست های جنجال بر انگیز احمدی نژاد و ترک بازی هاش در دنیای سیاست که به شکل عجیبی داره به سمت منافع آمریکا و غرب حرکت میکنه و هموار کردن حضور غرب در ایران , همگی گویای این هستن که بزودی تحولات عظیمی در صحنه سیاست ایران شکل میگیره که خود این اقدامات دلایل محکمی داره :

- ایجاد جو خفقان و ضد آزادی برای مردم , میتونه اونها رو تشنه پذیرفتن حکومت رفسنجانی کنه . مردمی که به ستوه اومدن با چراغ سبز دادن رفسنجانی همگی دنباله رو اون میشن تا شیطان اعظم یا احمدی نژاد رو به زیر بکشن و از زیر سلطه اون در بیان .
- آمریکا و دنیای غرب به یک مسکن موقتی نیاز دارن برای اینکه بتونن موقعیتشون رو در منطقه تثبیت کنن و عراق و افغانستان رو به ثبات سیاسی برسونن و بعد با تمام قوا خدمت ایران برسن . به همین منظور به دنبال برنامه های دراز مدت در کشور ما هستن مثل ایجاد دفتری برای نظارت مستقیم به اوضاع ایران در آمریکا , اختصاص بودجه برای رسانه های فارسی زبان , استخدام کامندان فارسی زبان در وزارت امور خارجه آمریکا , صحبت از استخدام سربازان مسلط به زبان فارسی در ارتش ایالات متحده , همگی گویای این حقیقت هستن که برنامه ریزی های بلند مدتی برای ایران آغاز شده !
سپس بهترین مهره برای سیاست آمریکا اینه که یک نفر در ایران بطور موقت قد علم کنه و کشور رو آروم کنه و اوضاع رو تحت کنترل خودش در بیاره و از طرفی روحانیت تند رو و سنتی رو که در طول این 27 ساله مدام کشور و منطقه رو به چالش کشیدن و باعث فجایع انسانی شدن رو سرکوب کنه و چه کسی بهتر از رفسنجانی که خودش هم با روحانیت تند رو مخالفه و در زمان ریاست جمهوری خودش هم حرکت های زیادی رو شاهد بودیم که بخاطر همین کهنه پرستان عقیم موند مثل نظریه ایجاد خانه های ویژه برای زنان خودفروش که پایه این نظریه در اون زمان ریخته شد و جنجالی به همراه داشت و بعدها در دوران خاتمی بصورت خانه های عفاف در اومد ...
- بعد از گذشت مدت آرامش موقتی و تقویت و بازسازی آمریکا در منطقه , به راحتی میتونن اون نظامی رو که مد نظرشون هست در ایران پیاده کنن و به راحتی هر کسی رو کنار بگذارن بدون جنگ و خونریزی و با انقلاب سفید !!!! خوبه بدونید که ویران شدن ایران و کشته شدن مردم ایران میتونه خیلی به ضرر کسانی باشه که در آینده پشتیبان حکومت ایران میشن . هم نیروی کار فراوانی در ایران وجود داره و هم خرج بازسازی ایران در صورت وقوع جنگ میتونه روند بهره وری از منابع ایران به نفع غرب رو کند کنه و این یعنی ضرر برای غرب که به هیچ وجه خوشایند غرب نیست .

اما احمدی نژاد ! این شیطان مجسم در واقع مهره حساب شده و پیش بینی شده ای هست که مخصوصن انتخاب شده تا کشور و مردم رو به مرحله ای هدایت کنه که مردم پذیرای هر شخصیتی بشن . انتخاب اون به ریاست شهرداری هم حساب شده بود و همینطور ورود ناگهانی اون به انتخابات ریاست جمهوری . در واقع انتخاب بین بد و بدتر مطرحه ! مردم برای رهایی از بدترین , رو به بد میارن و این حقیقتیه که در پس انتخاب شدن ناگهانی احمدی نژاد نهفته که خودش سیاست خاصی رو دنبال میکرد و اونهم بقای نظام اسلامی برای مدت طولانی تری بود . اگر رفسنجانی از همون اول انتخاب میشد , باز هم زمزمه های مخالفان تمومی نداشت و رفسنجانی هم برای سرکوب مخالفت ها مجبور به اقداماتی ناخوشایند میشد که همین اعمال وجهه اونو بین مردم خراب میکرد . اما وقتی یک شیطان مجسم ظهور کنه و چنان اعمالی رو انجام بده که در طول تاریخ حتا هیتلر هم اونها رو انجام نداده , اونوقت مردم چشمشون حالت مقایسه میگیره و کسی رو که اونها رو از زیر یوغ شیطان نجات داده ناجی میدونن ! یعنی رفسنجانی با این حرکت میتونه خودشو یک قهرمان ملی بکنه و مردم هم چنان سرخوش پیروزی بر ابلیس هستن که تمام کثافتکاری های رفسنجانی رو فراموش میکنن ! نمونه ای تاریخی از این جریان رو در تاریخ معاصر کشورمون داشتیم :
زمانیکه رضا شاه میرپنج بر ضد شاهان قاجار قد علم کرد و سلسله قاجاریه رو منقرض کرد , در واقع انتخابی بود بین بد و بدترین ! رضا شاه هم با همه خدماتی گرانقدری که به کشور ایران کرد , باز هم کم جنایت نکرد ! اما مردم وقتی که تفاوت های بین حکومت قجرهای مفلوک و آبادانی های رضاشاهی رو میدیدن , عاشق این آدم شدن . مخصوصن مبارزه رضا شاه با یاغیانی مثل شیخ خزعل و سمیتقو و ... بزرگترین محبوبیت رو برای مردم به همراه آورد بطوریکه وقتی جنازه رضا شاه رو به ایران آوردن خیلی ها از ترس برگشت به دوران استبداد ؛ سکته کردن و مردن و این یک حقیقت تاریخیه !!!!!

اینجاست که میشه نتیجه گرفت رفسنجانی اگر کودتا کنه , دقیقن میتونه نقش گورباچف رو در کشور ایران ایفا کنه . گورباچفی که پایه های قدرت مطلقه حزب کومنیست رو با اون عظمت در شوروی متزلزل کرد و یکشبه تمام ارکانش رو از هم پاشید و این امپراطوری رو دو دستی داد به غرب . امروزه میبینیم که غرب و نیروهای ناتو در نزدیکی مرزهای روسیه مستقر هستن و این در زمان شوروی یک فاجعه بود !!!! چنین سرنوشتی هم برای ایران پیشبینی میشه . کسی باید بیاد تا بتونه پایه های قوی اما از داخل پوسیده روحانیت سنتی و مذهبیون رو متزلزل کنه و اونها رو در هم بشکنه وگرنه کشور ما هم سرنوشتی مشابه عراق و افغانستان پیدا میکنه که نه تنها وضع مردم بهتر نشد که سگ همون صدام و طالبان شرف داشت به حکومت های فعلی ! پس بهتره از حالا به بعد کمربندها رو محکم تر کنیم . گرانی شدید تر . خفقان شدید تر . بازگشت به دوران ارتجاع سیاه و کمیته های انقلاب . سرکوب شدید آزادیخواهان و خیلی چیزهای دیگه . اینها بهایی هست که نسل ما باید برای اشتباه وحشتناکی که پدران ما انجام دادن بپردازه تا فرزندان ما لااقل طعم آزادی و آسایش رو بچشن وگرنه این آرزو رو باید همگی ما به گور ببریم . دوران سختی پیش رو داریم و امید که بعد از سختی آسانی به همراهش بیاد .

تکبیر.



........................................................................................

Thursday, April 20, 2006

یزید بدتر است یا خامنه ای :


قبل از همه بگم که امروز روزنامه نوشت که دولت اعلام کرده نرخ سکه رو ثابت میکنه . البته دلش برای ما نسوخته چون با این کارش نرخ سکه 98 هزار تومنی رو روی 154 هزار تومن میخواد ثابت کنه و خیلی شیک قیمتش رو بالا ببره !!!
مطلب بعدی هم اینکه اونهایی که از فیلتر نمیتونن رد بشن میتونن از این وبلاگ استفاده کنن :

یکی از نکات جالبی که حکومت اسلامی داره و خیلی ها توی این 27 ساله به عقلشون هم نرسیده تا این موضوع رو کشف رمز یا زهرا بکنن , اینه که بین حکومت اسلامی و حکومت اعراب وحشی شباهت های زیادی وجود داره در صورتیکه ما در این 27 ساله و قبل از اون هم در طول تاریخ 1400 ساله غروب اسلام از همه میشنیدیم که بدترین حکومت زمان , حکومت یزید و معاویه بوده و این دو جنایتکار ترین انسانهای روی زمین بودن و در کنارش میدیدیم روزهایی از سال رو هم به این بدبخت ها اختصاص میدادن و عده ای آدم لات چاله میدونی دور هم جمع میشدن و شروع میکردن به دادن انواع و اقسام فحش های خوار – مادر به دودمان و خاندان و ایل و تبار و اجداد و نیاکان این چند آدم مادر مرده مثل شمر و یزید و معاویه و مخصوصن عمر که نمیدونم چه هیزم تری به این شیعه ها فروخته که اینقدر این بدبخت رو مورد عنایت قرار میدن و طی مراسمی بنام عمر کشون کلی یادش میکنن !!!! بعد که آدم میشینه تحقیق میکنه و کلی با کتاب های سکسلامی سر و کله میزنه , تازه متوجه میشه که دلیل نفرت عرب ها از ایرانی ها چی بوده . نگو این ایرانیها جا پای عرب ها کردن :

من از وقتی که یادمه و بچه بودم , این مادر بزرگ من همیشه یه عروسک پارچه ای بدترکیب برام درست میکرد و میداد دستم و میگفت این عمره و بعد خیلی شیک روش نفت میریخت و آتیشش میزد و کلی هم ذوق مرگ میشد و دورش میچرخید و قر و قمیش می اومد و بشکن میزد و تصدقش میرفت ! منم که توی یه دستم عروسک باربی بود و توی اون یکی عروسک کن بی ناموس , با تعجب و چشمهای از حدقه در اومده رفتار مادر بزرگم رو نگاه میکردم و تو دلم میگفتم لابد داره تمرین چهارشنبه سوری میکنه غافل از اینکه این عملیات ریشه در سنت های جنون آمیز مسلمونها داره !!!!!!! هر بار هم که مادرم منو پیش اونها میذاشت , ظهرها وقتی که میخواست برام قصه تعریف کنه , شروع میکرد از حماسه کربلا و یزید و معاویه و شمر و اینها گفتن و اینقدر از اینها بد میگفت که من تصور میکردم هر چی آدم بد و قاتل و جنایتکار وجود داره توی این 3 – 4 نفر خلاصه شده ! حالا بماند که در کنار اینها پدر بزرگم هم یک زمان گیر داده بود که هر وقت آب میخوری بگو لعنت بر حسین !!!!!!!
این جد و آباد من بودن و در کنارش پدر و مادر من ! مادرم که اصلن نمیدونست خدا رو چه شکلی می نویسن و پدرم هم فقط از مسلمونی همون کلمه مسلمون بودن توی شناسنامه رو با خودش یدک میکشید و این تناقضات بود که باعث شد هنوز که هنوزه ما نفهمیم که چی هستیم !!
خلاصه ما با این پیشینه خانوادگی رفتیم به مدرسه و بعد هم انقلابی شد و کتابهایی دادن به دستمون که توی اونها فهمیدیم این یزید و معاویه عجب آدمهایی بودن و چه جنایت فجیعی کردن ! حالا گناه این بدبختها چی بود ؟ اگه گفتین !!
هیچی ! گرفته بودن جلوی یه یاغی بی همه چیز به اسم حسین رو گرفته بودن تا نره به شهر کوفه و لشکر کشی نکنه به شام و بر ضد حکومت اون زمان . بعد هم این آدم اومد آرتیست بازی در بیاره و خیال کرد که چون اولاد پیغمبره و از تخم و ترکه سید جماعت پدر سوخته ست , پس خدا هم فوری یه معجزه ای میکنه و میتونه با 72 نفر خل و چل مشنگ بره به جنگ 20 هزار نفر مرد جنگی !!!!! باور کنید اگه اون زمان تانک و مسلسل های اتوماتیک هم اختراع شده بود باز هم این 72 نفر از پس 20 هزار نفر بر نمی اومدن چه برسه با سلاح هایی مثل شمشیر و دشنه و نیمچه و قمه و خنجر و صد البته ذوالفغار !!!!!!!!
حالا کاری به جنون حسین نداریم اما نکته اینجاست که این جنایتی که 1346 ساله دارن به خورد ما میدن و تو بوق و کرنا کردن , چیزی نبود جز سرکوب یک یاغی و به اسارت گرفتن حرمسرای این یاغی و سوزوندن خیمه های اینها و تصاحب اموالشون . این بود نهایت جنایتی که در اون زمان صورت گرفته و نتیجه اون رو امروزه میتونید ببینید :
راه افتادن دسته های اراذل و اوباش عربده کش که خواب رو از سر مردم میپرونن . مراسم جنون آمیز مشتی روانی به نام قمه زنی و زنجیر زنی و گل مالی و سینه زنی و ... و دادن نذری از پول های حروم و ...

حالا اینو داشته باشین تا ما تعریفی از جنایت داشته باشیم و ببینیم آیا معاویه و یزید و شمر و عمر و دیگران جنایتکار بودن یا نه ؟؟؟؟

" جنایت از نظر قانون به عملی خلاف قوانین وضع شده و اعمالی ضد انسانی گفته میشه که عده ای خطا کار عرف ها و قوانین جامعه رو که همه قبول دارن و بصورت قانون در اومده زیر پا میذارن و عملی بر خلاف اونها انجام میدن . جنایت هم انواع مختلف داره مثل قتل – تجاوز – دزدی کردن – نقص عضو – کلاه برداری و ...

حالا توجه کنید چه کسی جنایتکاره :
حکومت اسلامی از زمانیکه روی کار اومد تا امروز که 27 پاییز از دوران سیاه و تاریکش و ننگینش میگذره , فقط تا تونسته آدم کشته ! چه در زمان انقلاب و اعدام های انقلابی خلخالی دیوانه که خودش به تنهایی روی یزید رو سفید کرد و چه در زمانهای گوناگون برای سرکوب مخالفان و سیاسیون و زندانیان سیاسی و روزنامه نگاران و حتا بانیان و مغز های متفکر انقلاب که در پیروزی کودتای اسلامیون نقش کلیدی داشتن و همگی به عناوین مختلف به قتل رسیدن و تبعید شدن و فرار کردن و ... ! این تازه یکی از کوچکترین بخش های اعمالی بود که این رژیم انجام داده . بگذریم از اینکه چقدر از مردم در فقر و تنگنا قرار گرفتن چقدر از مردم وادار شدن برای سیر کردن شکمشون آدم فروشی کنن . چقدر از مردم وادار به خودفروشی شدن و چقدر از انسانها بخاطر همین حکومت خودشون رو فروختن و خانواده شون رو از دست دادن و چه و چه و چه ... اینقدر میشه با جنایت های رژیم ورق سیاه کرد که تا بینهایت هم جا داشته باشه !! این از حکومت اسلامی . دیگه از صدام و هیتلر و ژنرال فرانکو و میلُسویچ و .... نمینویسم که هر کدوم اینها به تنهایی خودشون یک دنیا جنایت زیر بغل دارن .

حالا صحبت اینجاست که خود این رژیمی که دم از طرفداری از حسین و اسلام میزنه و خودشو مثل نوزاد تازه متولد شده پاک میدونه , آیا جنایاتی که کرده کمتر از یزید و معاویه و دیگران بوده که اینهمه ساله دارن توی بوق و کرنا میکنن ؟؟؟؟ اصلن آیا جنایت هایی که انجام داره قابل مقایسه ست با عملی که یزید انجام داد ؟ آیا همین امام خامنه ای چلاقی که میگه من نماینده امام تایمری یا مرد نامرئی هستم , پاکتر از یزیده ؟ سوال خوبیه که جوابش رو همه ما بخوبی میدونیم . حمایت از تروریسم . دادن بمب و سلاح به تروریست ها برای کشتن آدمهای بی گناه . دادن پول بی زبون و حق مسلم مردم کشورمون به تروریست ها برای قتل و عام ! ریختن پولهای مردم به حساب های شخصی آغایان و خودفروختگان رژیم . خرج پول مردم ما برای نیات شیطانی رژیم مثل خرابکاری و پرونده سازی و ارعاب و تهدید و ... . خرج پولهای هنگفت و بی حساب و کتاب برای بقای رژیم شیطانی و ... تمام اینها یعنی جنایت . سر بریدن فروهر ها یعنی جنایت ! سرکوب وحشیانه اجتماع زنان بی دفاع یعنی جنایت ! دستگیری و هتک حرمت خانواده های اتوبوسرانی یعنی جنایت ! دستگیری و تهدید و شکنجه روزنامه نگاران و خبرنگاران یعنی جنایت !
حالا جالب اینجاست که همین رژیمی که از سر تا پا در جنایت فرو رفته , کاسه های داغتر از آشی هم داره که اونها هم ادعای آیت اللهی و ثقة الاسلامی و حجت الاسلامی میکنن و خودشونو نمایندگان و نشانه های خدا میدونن بر روی زمین و به حمایت از همین جنایتکاران میپردازن . نمونه ش تمام آخوندها و ملاهای پوفیوز قم و حوزه های علمیه و .. ! شرم آور نیست ؟

ای مسلمونهایی که عقلتون به اندازه یک نانو میمونه ! خوبه اینبار که دارین سنگ حسین یا یزید رو به سینه میزنید یادی هم از خامنه ای و خمینی و احمدی نژاد کنید . خوبه اینبار که جرعه ای آب توی حلقتون میریزید و میخواهید نفرینی به یزید بفرستید , نفرینی هم به جون خامنه ای بفرستید . خوبه اینبار که نذری درست میکنید , به نیت انسانهای بی گناه کشورتون این نذر رو درست کنید . خوبه خیراتی که برای حسین معلوم الحال عرب دیوانه میخواهید بدید , به یاد و نام یکی از مردان و زنان شجاع این مرز و بوم بدید . خوبه به جای بر افراشتن پرچم های سیاه و منحوس با اوراد عربی بی سر و ته , پرچم های سرخ بیاد تمام آزادیخوان این مرز و بوم به اهتزاز در بیارید تا یاد و خاطره اونها رو زنده نگه دارید .
ملتی که سوابق درخشان تاریخی خودش و هموطنان دلیرش رو فراموش میکنه و یادی از اونها نمیکنه , چطور انتظار داره که دولت اون کشور پشتیبان ملتش باشه و سرمایه هایی رو که حق ملت ایرانه , خرج تروریسم و مشتی قاتل عرب نکنه ؟؟؟؟

تکبیر.



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001